کاش من امشب بمیرم

انشاءالله هرچی صلاحته همون بشه

جدی چند ماه بودی

چقدر خطرناک

چهارماه ونیم

جفت شو دفع کردی؟

خدابهت رحم کرده 🤐

۶هفته جفتش چجوریه 

نمیدونم فقط یه کیسه بادکنکی شکل سفید بود داخلش یه جنین کوچولوبود😔 بقیه همش لخته بعضی وقتها کوچیک گوشت مانند دفع کردم خون

چیزدیگه هم باید باشه

سر درد شدم چیکار کردی با خودت چرا زود تصمیم خاسته شوهرت شدی اگه بچه نمیخاستی چطوری باردار شدی جلوگیری طبیعی داشتی؟

وقتی اون کیسه رو دیدی پشت سرشم جفتش باید بیاد  بچه که مثه بادکنک میمونه اما جفتش اندازه کف دست یه گوشت مخلوط قرمز و سیاه و صورتیه که وقتی بیوفته نگاهش کنی پهن میشه مثه یه سفره منظورم قطرش کمه اما عرضش اندازه کف دسته

اگه اون جنین  و داخلش دیدی یعنی بچت قلب داشته😔😔 و سالم سالم بوده

دم دمی مزاجه تا دوماه پیش بچه میخواست اما یه چندتا دیگه اومدن وارد زندگیش شدن لگد به همه چیز زد همش به فکر هرزگی مجردی خوشگذروندن...چندسال بود خدابهمون بچه نمیداد نمیخواستم اما ناخواسته هم نمی شد اما ای کاش اینم نمیداد

نمیدونم یه بار دیدم یه تیکه بزرگ خون دفع شد اما من تجربه نداشتم که همش نگاه کنم ببینم چی دفع میشه 

بنظرت امکان داره تو خونه دفع بشه نرم بیمارستان 

چیکار کنم دفع بشه 

😢😢😢😢😢😢میدونم دکتر بهم گفت قلب داره میزنه 

اما مجبور بودم چون میدونستم باید جدابشم نمیزاره راحت باشم همش خیانت فحش دعوا کتک هرزکی 

نمیخواد درست بشه نمیخواد زندگی جون بگیره برای هرچی وهرکسی سعی کنه برای آینده هیچی متاسفانه

وای خدا چطور دلت اومد شاید همین بچه که یهویی خدا بهت هدیه داد زندگیه جهنمتو بهشت میکرد من عمم شوهرش جانباز بود دو تا بچه اورد بچه اولش مرد بچه دومشم عقب مانده شد بچه سوم که باردار شد شوهر عمم رفت بالاش زن گرفت که گفت بچه هایه عقب مونده بدنیا نیاره.عمم این سقط کنه اما نکرد عمم و نصف،شب تو اوج یخبندان و زمستون برده بود تو برفها انداخته بود انقدر با چوب به پهلوهاش زد که سقط بشه اما نشد عمم گفت من سقط نمیکنمش درسته رفت زن گرفت اما همینکه بجه عمم یه ساله شد شوهر عمم برگشت به زندگیش و جلو اون بچه تاتی تاتی میکرد و اون بچه طعم خوشبختی رو به عمم دوباره برگردوند ناگفته نماند که عمم زن دوم این جانباز بود که این زن اولش رفت باهاش ساخت و پاخت کرد که عمم  رو بسوزونه واسش زن گرفت اما کار خدا عمم حامله شد و به یندگی برگشت شوهرش

من حستو درک میکنم اما بچت قلب داشته یهو یاده سقط خودم افتادم اما من بچم  رشدش  همون شبی که خیلی داد و هوار کردیم بخاطر یه دختر فراری نشه شوهرم میگفت گناه داره ولی بخاطرش منو بچه رو قربانی کرد وقتی فهمیدم انقدر زدم سر و صورتم حالم خراب،شد صبحش رفتم سونو گفت از دیشب از رشد وایستاده و قلبش نمیزنه یا اصلا قلب نداشته مشخص نشد اما عزیزم میفهمم خیلی واست سخته فقط بسپار به خدا که شوهرتو زمینگیر کنه انقدر اذیتت کرده

باید کنار دسشویی بشینی که اگه افتاد تو دستشویی نره. ولی اره لخته خیلی میاد این جفتم سر جنعش کنی اندازه همون گردویه ولی پهنه که صافش کنی اندتزه کف دسته