امروز هوس کردم نون بپزم😆
چون کارام زیاد بود گذاشتم واسه بعد از مغرب...
حالا تو این هیری ویری بچه هام هوس کیک یزدی کردن😩
هیچی دیگه!
خانمی که شما باشین
پاشدم اول واسشون کیک پختم😊😋
بعدش دست به کار شدم واسه پخت نون😀
کارم فقط به پخت کیک یزدی و نون ختم نشد😏
حین پخت نان دست مبارک خودمم پختم😢
خلاصه !
جونم براتون بگه که
همین الان فارغ از کوکب خانم بازی، رسیدم خدمت شما😆
آهان یادم رفت بگم
شیر رو گازه
جوشوندمش که باهاش ماست درست کنم😆
واما یک نصیحت از طرف من به شما🙄
از من که گذشت ولی شما از این خل بازیا در نیارین😓
از صبح ساعت ۵ و نیم که بیدار شدم تا همین الان دارم می دواَم😑
یکی نیست به من بگه :
خب که چی!
به کجا رسیدی؟
اونوقت منم برگردم بهش بگم:
تو که نمیدونی چقدر با اینکارا روح و روانم تازه میشه😀
درسته از خستگی هلاکم ولی نتیجه ی کار منو بسی خرسند می نوماید😍
خلاصه دعا کنین برام😐
باشد که زهد پیشه گیرم و رستگار شوم 🙄