مریم هم دانشگاه یه شهر دیگه قبول شد و ازون جا دور شد خودشو با دانشگاه سرگرم کرد هر چی خواستگار داشت رد میکرد ب اصرار دوستاش ب یکی از خواستگارش جواب مثبت داد ولی گفته بود میخواد اول تلفنی باهات حرف بزنم اگه تونستم دوستت داشته باشم بعدش عقد میکنیم (از اونطرفم یوسف همش ب دوستای مریم التماس میکرد شماره مریمو بهش بدن )