گریم گرفت بخدا
نیم ساعت توی راه پله منتظر بودم تا اینا برن کنار بتونم رد شم
نرفتن که نرفتن
هیچ همسایه ایم نیومد شانس من
مادرشون که عینهو مست و گیجا خوابیده بود وسط در ورودی پنج تا بچه اش هم از سر کولش بالا میرفتن
هر چی پیشتشون کردن نرفتن نامردا
همسایه از خدا بی خبرمون براشون غذا میریزه
اخه مگه اپارتمان باغ وحشه
کسی بلده چیکار کنم که برن دیگه برنگردن؟