نمدونم چرا این حسو پیدا کردم نسبت ب خانواده همسرم،اونا شهرستانن میخان بیان شهربزرگ واسه زندگی چون خواهرشوهرم میخاد اینجا دانشگاه بره خیلی دخترعزیزن و هواشو دارن که از اخر اینجا شاغلم بشه😏برعکس نذاشتن همسرم درسشو ادامه بده الان میخان واسه دخترشون جبران کنن😐موقع عقد ما زیاد هزینه نکردن ولی مطمینم واسه دخترشون سنگ تموم بذارن.اصن خوشم نمیاد بیان نزدیک ما بشن،اگه بیان ما که طبقه پایین خونشون تو شهرستان خونه داشتیم اونجارم ازدست میدیم،خواهرشوهرم تازه خیلی بی جنبه وعقده ای هست الان توشهرستان محجبه اس ومادرش تعریفش میکنه ولی بیاد اینجا کلی تیپ میزنه😖چون یباراومدن شهرما تیپ زده بود.این کاراشون رو مخمه.وقتیم میرم خونشون خیلی خشک رفتارمیکنه بدم میاد
دیگه خودشون اختیار زندگیشونو دارن شما نمیتونی کاری بکنی
برای برنگیختن حسادت اسب سوار خر نشو همین دیگه گفتم سوار هر خری نشین یه عده انگار دوراز جون ادم نیستن مثله ادم باهاشون حرف میزنی گاز میگیرن 😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕😕متاسفانه بعضیارو نمیشه قانع کرد، باید به نفهمیشون احترام گذاشت به بعضی ها باید گفت کورمون نکنی با اون روشن فکریت چلچراغ
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.
دختر تحفه اش چیه ک حسودیم بشه من چون ب خواهرم وخودم تیکه میپروند واسه ظاهرمون الان دخترش بدتر ازما میشه ازاین حرصم گرفته در نگاه من خواهرشوهرم دخترمحجبه و مقید بود ک دیدم بهش عوض شد