بچه ها این داستان ماله یه سال پیشه
من یه مدت تو فیسبوک عکس و اینا میزاشتم البته شخصی بودا بعد یه پسر که بنظر خارجی میومد ریکوست داد من قبول کردم بعد۲هفته اینا پی ام داد تو فیسبوک مسنجر شروع کرد حرف زد یه سری سوال پرسید بعد حرف رسید به خواستگاری کفت اره من خیلی دوست دارم و وفادارمو نمیدونم به عشق در نکاه اول اعتقاد دارم وایمیسم تا درست تموم شه و ازاین چرت و پرتا الان دیگه زیاد نمیرم فیسبوک یارو امریکا زندگی میکنه داره چشم پزشکی میخونه و باباش تاجره اینا بدرک ولی خیلی سیریشه😐اصلا ول نمیکنه هر بار جوین میشم فیسبوک منیجر هی پی ام میده الان میترسم اصن برم فیسبوک چی کار کنم