شب اول این کار رو کردن شب دوم نمی رفتی.
والا من توی تعریفای شما ندیدم عزاداری خاصی کرده باشی. همش حواست به بچه و حرص خوردن از رفتار دیگران بوده.
اخه تو عروس اون خانواده ای. پای رکابیشون نیستی که هرکجا رفتن پاشی بری.
می نشستی خونه ات پای تلویزیون روضه گوش می کردی. خیلی قاطع می گفتی بچه دیشب خیلی دست به دست شد. امشب احساس می کنم یه خورده هم بدن درد داره.
ترجیح می دم بمونم خونه.
از این به بعدم جدی باش. هروقت پاشونو از گلیمشون دراز کردن خیلی راحت بگو صلاح نمی بینم الان بره بیرون.
خیلی جدی توی چشم طرفت نگاه کن ولی با صمیمیت حرف بزن. یه طوری که اگه عصبانی هم شدن خیلی خونسردانه بگی وا! فلانی جون چرا بهت برخورد؟ مثل اینکه امروز خیلی سرحال نیستی. می خوای یه لیوان گل گاوزبون برات دم کنم؟ یه خورده رنگتم پریده.
اینطوری بحث رو منحرف کن و یواش یواش از موضع قدرت باهاشون برخورد کن.
یا مثلا وقتی مادرشوهرت گفت معلومه به بچه غذا ندادی هار هار بخند بگو: وا مامان جون چه شوخی ها می کنی ها!
مادرم ها. شمر که نیستم.
می خوام بگم خیلی جدی جدی مسخره شون کن. یعنی درواقع بهشون کمک کن بفهمن رفتاراشون چقدر چیپ و مسخره است.
اینطوری مستقیم هم باهاشون درنیفتادی که شوهرتو بندازن وسط به زندگیت اسیب برسونن.