2733
2739
همش از این کارا میکنن دیگه، آها امشبم شام خوردیم از فاطمیه اومدیم بیرون اولش که من هنوز شام میخوردم ...

چرا وقتی کاراشون میدونی باز باهاشون میری-اصلا نرو فاطمیه یا جای دیگه برو - رفت امدت کم کن

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

چرا مثلا با رودروایسی برخورد میکنی؟؟ اونا تودشون احترام خودشون باید نگه دارن. وقتی اینجوری پررو هست ...

راس میگی خودم رو دادم اما میخوام اینجا از تجربیات بقیه استفاده کنم بتونم از این به بعد جلوشون کم نیارم

2728
چرا وقتی کاراشون میدونی باز باهاشون میری-اصلا نرو فاطمیه یا جای دیگه برو - رفت امدت کم کن

این چند شبی فقط بخاطر ثوابش رفتم وگرنه اصلا نمی رفتم دوست دارم از این به بعد رابطمو باهاشون کم کنم

اصلا حساسيت نشون نده به نظرم چند بار خودت ببر بده نگه دارن خودت كاراي خونتو بكن و با شوهرم يه بيرون ...

اگه این کارارو کنم که دیگه هیچی، خودشونو مالک تام الاختیار میدونن فک نکنم دیگه پسش بدن

چرا راضی نمیشی بچه خودته دیگه تو رحم شما رشد میکنه از خونه شما تغدیه میکنه خودت بزرگش میکنی دیگه مصل ...

چ مصلحت بدی ...فکر هر چی میکردم جز این ..شوک بزرگی بهم وارد شده ..ی لحظه خودتون جای من بذارین خدای نکرده

نه همش یه جوری رفتار میکنن که بگن من هیچ اختیاری رو بچم ندارم مادرشوهرم که انگار دوست داره بگیره خود ...

مادر شوهر منم همین تصمیم رو داشت خیلی اذیتم کرد یه حموم میخواستم بچم رو ببرم کلی دستور و دعوا و ...

میگفت من میبرم بزرگش میکنم شما هم هروقت دوست داشتین بیاین ببینینش!!! هر روز میومد خونمون به بهونه دلم برای بچم تنگ شده!

خدا اینقدر بزرگ بود که گریه ها و دل شکسته من رو دید 

الان یه اتفاقی افتاد که دو ماهه شوهرم اجازه نمیده از دور هم ما و بچمون رو ببینه کلا از زندگیمان حذف شد! به دست خودش ، خودش رو از زندگیمون خارج کرد 

مطمئنم خدایی که من رو خاص کرد با این بیماری ، توان خاصی هم بهم داده که از پسش بربیام 🎗🎗🎗 
2738
آره وجود من رشد میکنه ولی از ژن من نیس ..از ی خانم دیگه و شوهر من ...من اصلا تخمک ندارم ک بتونم سبز ...

من به جای تو دارم دق میکنم خدا شفات بده و ایشالا صاحب یه پسر کاکل زری بشی منم مثل تو حسودم حتی فکرشم ادمو دیونه میکنه تو این شبای عزیز حتما دعاگوی توام عزیزم

شب اول این کار رو کردن شب دوم نمی رفتی.

والا من توی تعریفای شما ندیدم عزاداری خاصی کرده باشی. همش حواست به بچه و حرص خوردن از رفتار دیگران بوده.

اخه تو عروس اون خانواده ای. پای رکابیشون نیستی که هرکجا رفتن پاشی بری.

می نشستی خونه ات پای تلویزیون روضه گوش می کردی. خیلی قاطع می گفتی بچه دیشب خیلی دست به دست شد. امشب احساس می کنم یه خورده هم بدن درد داره.

ترجیح می دم بمونم خونه.

از این به بعدم جدی باش. هروقت پاشونو از گلیمشون دراز کردن خیلی راحت بگو صلاح نمی بینم الان بره بیرون. 

خیلی جدی توی چشم طرفت نگاه کن ولی با صمیمیت حرف بزن. یه طوری که اگه عصبانی هم شدن خیلی خونسردانه بگی وا! فلانی جون چرا بهت برخورد؟ مثل اینکه امروز خیلی سرحال نیستی. می خوای یه لیوان گل گاوزبون برات دم کنم؟ یه خورده رنگتم پریده.

اینطوری بحث رو منحرف کن و یواش یواش از موضع قدرت باهاشون برخورد کن.

یا مثلا وقتی مادرشوهرت گفت معلومه به بچه غذا ندادی هار هار بخند بگو: وا مامان جون چه شوخی ها می کنی ها!

مادرم ها. شمر که نیستم. 

می خوام بگم خیلی جدی جدی مسخره شون کن. یعنی درواقع بهشون کمک کن بفهمن رفتاراشون چقدر چیپ و مسخره است. 

اینطوری مستقیم هم باهاشون درنیفتادی که شوهرتو بندازن وسط به زندگیت اسیب برسونن.

مادر شوهر منم همین تصمیم رو داشت خیلی اذیتم کرد یه حموم میخواستم بچم رو ببرم کلی دستور و دعوا و ... ...

مادرشوهر منم واسه حموم بردن خیلی اذیت کرد اولا که خیلی کوچیک بود میبردش همش میگفت تا دوسالگی خودم حموم میبرمش، منم دیدم این ول کن نیست چندبار بدون اینکه به کسی بگم بردمش بعد بهشون گفتم مادرشوهرم داشت سکته میزد منم بهش لبخند میزدم بیشتر حرص میخورد، اینام اولا هفته ای دو سه بار به بهانه بچه میومدن خونمون حتی شب میخوابیدن با اینکه خخونشون نزدیکه چندبار کم محلی کردم یه مدت هم قهر بودیم دیگه نیومدن ولی اینکاراش هنوزم آزارم میده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز