سلام ....نامزدم خیلی پسر خوب و اقا و مهربونیه..تا حالا کمتر از گل چیزی بهم نگفته ...البته منم خیلی سعی میکنم دوسش داشته باشم اما نمیتونم ، تو پیاما و صحبتای تلفنی بد حرف نمیزنم باهاش اتفاقا مثل خودش با محبت و علاقه حرف میزنم چون نمیخوام دلش بشکنه و از طرفیم پسرعمومه واز بچگی منو دوس داشته ..خیلی پدر مادرم اصرار کردند برای قبول کردنش هر چی من میگفتم دوسش ندارم اونا میگفتن بعد ی مدتی حل میشه علاقمند میشی ،شرایطش خوبه خوشبختت میکنه میشناسیمش بهتر این گیر نمیاد .اونقدر گفتن و فشار اوردن ک جواب مثبت دادم .. اما هنوز هیچ حسی ندارم ..نمیتونمم بهم بزنم اینجوری عموم حتما دلخور میشه میگه اول گفتین قبوله حالا میگین نه و...بنظرم سنمم خیلی کمه واسه این چیزا (نوزده سالمه)البته اونا قبول کردن تا سه سال دیگ ازدواج کنیم ..اما نمیخواااام ..بخدا دارم دیوونع میشم دیگه، من نمیخوام ازدواج کنم نمیتونمم پس بزنم .بنظرتون چیکار کنم
اگر نمیتونی نباید قبول میکردی اون طفلی گناه داره
به حرف دلت گوش کنننننن.....شاید یه مدت دلخور بشن ولی بعدش فراموش میکنن...
اگر نمیخوایش به خودش بگو
اینجوری هم زندگی خودت هم اونو خراب میکنی
😢😢😢😢
شما چرا فکر همه هستی غیر از احساسات خودت؟؟
کسی دیگرو دوس داری ؟؟؟
اگه نمیخوای قبول نکن به هر طریق بهم بزن اصلا با نامزدت صحبت کن ازدواج یه روز دو روز نیست یه عمره فکرات رو کن
حتما باهم برین پیش مشاور.نذار بیشتر ازاین طول بکشه چون ایشون بهت وابسته میشه و بعدش خدا رو خوش نمیاد
بگو نظرم عوض شده انم میره زن میگیره به همین راحتی
عزیزم با اوضاع اقتصادیه الان اگه پسر عموت تا سه سال دیگه خودش پا پس نکشه خییییلیه
با نامزدت صحبت کن و احساستو بهش بگو و به خانواده ها اعلام کنین که هردوتون به این نتیجه رسیدین...
زندگی شوخی نیست جلوی ضررو از هرجا بگیری منفعته
منم دقیقا شرایط تورو تجربه کردم
الان بهم بزنی بهتره تا بعدا زندگیو هم براخودت سخت کنی هم برا اون
کم‌کم تلفن ها رو قطع کن و جواب نده، خودش میفهمه. و اگه واقعا نمیخوای میتونی بگی خیلی با هم فرق داریم.
باهاش ازدواج نکن...ی بنده خدا همینکارو کرد بعد ۱۰ سال زندگی و بچه الان یه وضع داغونی دارن هردوتاشون...چون راضی نبودن ب اجبار ازدواج کردن
ارسال نظر شما
