2733
2734
عنوان

اندر حکایت منو جاری

370 بازدید | 17 پست


داستان من و جاریم از این قراره که

جاری من هم سن مامانمه یعنی منو پسرش هم سنیم

این جاریم خیلی تو دوران نامزدی(عقد) و اوایل ازدواج پشت سر من حرف میزد و همه جا سعی میکرد منو خراب کنه. من آدم کم حرفیم ولی اون حراف و وروره جادو

هر جا من ساکت و آروم بودم اون مجلس و دست می‌گرفت و مثلاً میخواست بگه که خیلی با همه خوبه

ولی من زیاد با خانواده همسر خوب نیستم و نمیجوشم

ولی از اون جایی که ذاتش خرابه نتونست زیاد ادامه بده و دستش رو شد

سلام حضرت باران💗سلاام قرص قمر💗زمین که لطفی ندارد! از آسمان چه خبر؟ اللهم عجل لولیک فرج 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.


بعد شروع کرد به بی محلی کردن به من ، یعنی هر جا من بودم پشتشو میکرد و مثلاً من و بحساب نمی آورد

یعنی توی اون سالها حرف زدن ما سلام و علیک همین

خیلی هم تو جمع به منو شوهرم تیکه می انداخت

ولی منو شوهرم هر دو آروم بودیم و چیزی نمیگفتیم

و این انگار بیشتر حرص میخورد

پیش خواهر شوهرا و مادر شوهر فقط بدگویی میکرد ولی از اونجایی که همه اخلاق شو میدونستند بی نتیجه بود تا اینکه

سلام حضرت باران💗سلاام قرص قمر💗زمین که لطفی ندارد! از آسمان چه خبر؟ اللهم عجل لولیک فرج 
2728
2738

♪♫•*¨*•.¸¸❤بان

عروسی پسرش شد تو جریان ازدواج پسرش از آشنایی و خواستگاری و بله برون ... باقی مراسمات هیچ کدوم از فامیلای شوهر رو نگفته بود و فقط فک و فامیل خودش بودند و این باعث ناراحتی خانواده شده بود ولی بازم حفظ ظاهر کردند و کردیم همه رفتیم آرایشگاه و لباس شیک گرفتیم و حسابی به خودمون رسیدیم

ولی وقتی رفتیم تالار با چهره عبوس جاری روبرو شدیم به روی خودمون نیاوردیم با خوبی شاد باش گفتیم و رفتیم مجلس و گرم کردیم

خواهر شوهرام چون این برادر زاده اشون اولین نوه و اولین نوه پسری بود براش سنگ تموم گذاشتند خدایی

و همین طور عمو هاش

سلام حضرت باران💗سلاام قرص قمر💗زمین که لطفی ندارد! از آسمان چه خبر؟ اللهم عجل لولیک فرج 


ولی آخر این عروسی با بی احترامی شدید جاری و خواهراش به دعوا ختم شد

که مقصر اصلی جاریم بود

شوهر سعی کرد همه رو آروم کنه ولی جاریم کوتاه نمی اومد و از اون موقع تا الان ول کنه قضیه نیست

بعد عروسی ورق برگشت جاریم با من مهربون شد ما رو دعوا میکرد خونش تحویل می‌گرفت میومد خونمون همش بگو بخند

بعد کم کم شروع کرد بدگویی کردن از خانواده همسر

اگه من ازشون دفاع میکردم و میگفتم نه مثلا برادر شوهر کوچیکه خوبه سری بعد یه حرفی از زبون اون که درباره من بوده میزد

و این طوری منو نسبت به همه بدبین کرد، یه جورایی منم شدم همکلامش و با طنابش داشتم میرفتم تو چاه

همیشه با شوهرم دعوا داشتم

زنگ میزد و یه حرفی رو از زبون شوهرم می‌گفت

منم دعوا با شوهر اونم کلی آیه و قسم که دروغه

خدایی شوهرم خیلی مدارا کرد

تا اینکه

سلام حضرت باران💗سلاام قرص قمر💗زمین که لطفی ندارد! از آسمان چه خبر؟ اللهم عجل لولیک فرج 


سر یه اتفاق من فهمیدم که همه حرفاش دروغ بوده یعنی رفتیم رو در رو از اون طرف پرسیدیم

و این باعث شد ذات اصلی جاری رو بشناسم و دروغاش یکی یکی رو شه

راستی اونا به مدت دو هفته اومدند خونه ما بخاطر کار اداری و خرید خونه

و این جا بود که دیگه ازش متنفر شدم کارا حرفا و حرکاتش فقط برای دعوا انداختن زن و شوهر و مسخره کردن بقیه است

دیگه بهش روی خوش نشون ندادم و چند بار هم خوب جواب شو دادم

دیگه مثل قبل پذیرایی نکردم خییییلی معمولی بود همه چی  

حتی منی که تو خونم همش براش کباب و جوجه و چنجه میزاشتم جلوش املت گذاشتم

و این طور شد که رفت

سلام حضرت باران💗سلاام قرص قمر💗زمین که لطفی ندارد! از آسمان چه خبر؟ اللهم عجل لولیک فرج 


امشب خواهر شوهرم اومده بود خونم و می‌گفت دلم لک زده بود که مثل قبل باهات درد دل کنم و حرف بزنم

منم خجل و شرمزده بخاطر رفتار های قبلم

الان بگید چطور با جاریم رفتار کنم، اینم بگم که گاهی باهاش در مورد خانواده شوهر حرف زدم و غیبت کردم😔

الان چکار کنم عذاب وجدان دارم و میترسم از این که بخواد دو به همزنی کنه

کلا خصلتش همینه

کاش به حرفهای مامانم گوش میدادم

چقدر گفت پیش جاریت حرفی نزن

ولی اون موذی خودشو مثل فرشته ها نشون میداد

سلام حضرت باران💗سلاام قرص قمر💗زمین که لطفی ندارد! از آسمان چه خبر؟ اللهم عجل لولیک فرج 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز