تو یه جمعی از فامیل های دور بودم که کلا اخلاقشونه بقیه رو مسخره کنن و خودشونو برتر بدونن.
تو اون جمع مامانم نبود و اینا جلو من شروع کردن به حرف زدن از داماد خوب و فلان
دقیقا ویژگی هایی که من داشتم و ویژگی هایی که شوهرم داشته این ۲تا زوج مورد حرفشون هم داشتن خیلی جالب بود
ظاهرا درمورد شخص دیگه ای حرف میزدن ولی خطاب به من بود
که دختری که پدرش فلانه و پولداره نباید اینجوری شوهر کنه
من دامادم باید پولدار و شاغل باشه باید اجتماعی باشه باید سربازیشو رفته باشه
دونه دونه ویژگی هایی که شوهر من داره رو میگفت که اینا ایراده .خداروشکر هم سربازی رفت هم کارش جور شد الانم سر زندگیمونیم و به کمک پدرم خونه خریدیم ولی خب پدرم خیلی کمک کرد بهمون براهمین میگفت دامادی که من خرجشو بدم نمیخوام باید تازه اون برام ماشین بخره تا دختر بدم.منم هی نگاه میکردم به دخترش تو دلم میگفتم زاارت
منو شوهرم دوست بودیم خیلی دوسش داشتم و دارم درسته پول نداشت ولی واقعا اخلاق و رفتارش خوبه یه اخلاقای مردونه و معرفتی داره که تو این دوره کمه.
هی رفتم بگم مرد هیچی نداشته باشه ولی مررررد باشه گفتم خودمو به نفهمی بزنم بیشتر میسوزن.ولی ته قلبم واقعا دلخور شدم ازشون