روز عید باهاشون رفتم بیرون توی راه پسرم که 4 ماهش پوشکشو کثیف کرد مامانم شروع کرد به غرغر کردن که دیگه با من نیا حوصله گریه بچتو ندارم منم گفتم باشه الان تاکسی میگیرم میرم اومد جلومو بگیره زیر بار نرفتم کوبید تو گوشم. خیلی دلم شکست اخه همیشه زن داداشمو با خودشون میبرن یک دفعه که منو بردن اینطوری کردن