٧ سال از زندگيم به پاش رف ٣ سال ازدواج كردم ١ سال اخر شوهرم همش بهونه ميگرفت دعوا ميكرد قهر ميكرد ميگفت طلاق بعد اينكه گف طلاق اومدم خونه بابام ٣ ماه بعد ٣ ماه اومد به غلط كردن افتاد و گفت خوشبختي ميكنم تا پريروز كه بهونه در اورد دوباره واسه دعوا دروغگوووو ميگفت خونم شمال بود با دختر
همرو هم حاشا كرد
من موندم يه دل داغون يه اسم كثيف تو شناسنامه ام