از سر كار داشتم ميومدم كيك و گل خريدم
رسيدم خونه روشن كردم و با پسرم شمع و فوت كردن
اومدم كيك رو ببرم كه بخوريم ميگه با كسي از خانواده ات امروز حرف زدي ايران؟ (ما خارج از ايران زندگي ميكنيم) گفت از صبح نه ولي مامانم ١٠ دقيقه پيش زنك زد گفت هرچي شوهرت رو ميگيرم جواب نميده
بعد شوهرم برگشته ميگه مامانت از صبح كجا بوده؟؟؟ انقدر مقيد همه هست پس من چي؟
اين شد كه كلي خورد تو ذوقم
ول كن
پرتوقعه
ناراحت نشو
بعد گفتم كيزاشتي يه ربع بگذره من ميرسم خونه بعد شروع ميكردي گله كردن
حداقل ميزاشتي كيك رو ميخورديم انقدر با ذوق خريدم
بعد داد زد و رفت تو اتاق خوابيد فكر كنيد روز تولدش ساعت ٦ بعدازظهر رفت خوابيد
متوجه نشدم منظورتون چیه
بعد مامان بدبختم هي زنك ميزد رفتم بعد نيم ساعت بهش ميگم خوابيدي؟ گوشيت رو جواب بده مامانم زنك ميزنه
خلاصه با مامانم حرف زد و يكم بعدش اومد بيرون ولي من انقدر حرص خورده بودم و گريه كرده بودم قفسه سينه ام از درد داشت ميتركيد رفتم رو مبل خوابيدم
ناراحت نشو همه مردا رگه های بیشعوری و قدرنشناسی تو و جودشون هست
ولش کن زیادی لوسش کردی
انگار هر چی بیشتر به اطرافیان بها بدی پرتوقع تر میشن :|
داماد توقع تبریک تولد صبح اول وقت داره :|
اومد از اتاق بيرون هيچي نگفت حالا من شام پختم همه چي اماده
دوباره رفت تو اتاق
رفتم ميگم چرا با من بدبخت دعوا داري بد كردم برات كيك خريدم گل خريدم ؟
ميگه چقدر منت ميزاري گفتم منت نيست تو ذوقم زدي
گفتم بحث كيك و گل نيست اصلا ميرم ميريزم تو اشغالي يهو دوباره قاطي كرد و گفت خودم ميكنم اين كارو......
رفت و گلي كه خريده بودم پرت كرد وسط اتاق تمام پر پر شد
ببخشید فضولی نباشه،میتونم بپرسم کجا زندگی میکنید و شغلتون چیه؟
بخدا نميدونين چقدر دلم شكست خيلي
انقدر گرده كردم تو تنهايي و غربت خدا ميدونه
گريه
بهش ميگفتم چرا با من اينجوري رفتار كردي من كه با تمام خستگي اومدم خونه با ذوق برات كيك خريدم اينه جوابم
ميگه تو ناراحتي چرا در مورد مامانم گفتي
گفت نه اصلا به خدا براي اون ناراحت نيستم ناراحت اينم كه تو بخاطر كار يكي ديگه لحظات خوب خودمون رو خراب ميكني
باور كنيد انقدررررر از ديشب غصه خوردم كه گفتم بيام اينجا بنويسم
