دوستان من ازدواج کردم
همسرمم دوست دارم
اما تو دانشگاه حدود یک سال یکی و میشناختم سال اخر پزشکی بود
بهم گفت باهاش دوست شم ولی من قبول نکردم
رابطمون یه دوستی عادی بود
اما من بعدا خس کردم عاشقش شدم بعد یه سال بهش اعتراف کردم و اونم گفت بجای فکر کردن به من به خانوادت فکر کن
خلاصه ازدواج کردم و اون الان پزشکه
تو فرایند ای وی اف دوباره دیدمش
و از اون روز مدام میاد تو فکرم
نمیدونم چی کار کنم
خیلی احساس بدی دارم
کمکم کنید