2737
2739
عنوان

حرکت جنین تو کشاله ران

2419 بازدید | 16 پست

هر کی تجربه این حس داره بیاد خواهرم هفته 21س و اینطور حس میکنه خواهش میکنم اگه کسی بلده راهنمایی م کنه

تچکر😊

پسرم ،تو را نذر نوکری حسین بن علی علیه السلام نمودم 😊

چی غیر طبیعیه😨😨

         اگه گل بودم حالا شبو روز خارم بدون تو بدون تو    جمادی الاول خاص جذاب    😎طُ” ♥️ قَشَنگ تَرین تیترِ زِندِگےِ مَنی ♥️میگن اگه دیدی خدا همه ی در و پنجره هارو بسته گلایه نکن شاید اون بیرون باد و طوفان سختی باشه.و خدا هیچوقت بد بنده هاشو نمیخواد .پس امیدت به خدا باشه❤پسرم❤نا رفیقا از زندگیم حذف میشن 💜💯☝️My Love Is💞 Mehri💞


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حتما خودشو ب ی دکتر برسونه

         اگه گل بودم حالا شبو روز خارم بدون تو بدون تو    جمادی الاول خاص جذاب    😎طُ” ♥️ قَشَنگ تَرین تیترِ زِندِگےِ مَنی ♥️میگن اگه دیدی خدا همه ی در و پنجره هارو بسته گلایه نکن شاید اون بیرون باد و طوفان سختی باشه.و خدا هیچوقت بد بنده هاشو نمیخواد .پس امیدت به خدا باشه❤پسرم❤نا رفیقا از زندگیم حذف میشن 💜💯☝️My Love Is💞 Mehri💞
2728

یا خدا حرکت جنین تو کشاله ران 😱😱😱😱😱

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
2740

من احساس میکنم لبته هته های اخرم به  دکترم گفت  فقط احساست اینحوریه

چه بی انصاف بود کسی که اولین بار زن را جنس مخالف نامید ، زن جنس مکملی است که اگر نبود زندگی به دل هیچ مردی نمی نشستl
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز