مشکل من با شوهرم خیانت های مکررشه
که واقعا زندگی رو برام سخت کرده...هربار قول و هربار تکرار...
امروز یه آشنایی توی ثبت احوال بهم گفت که شوهرم سال ۹۰تا ۹۱ با یه خانومی عقد بوده و بعدش جداشدن و من دارم دیوونه میشم...
چطور تونستن...خودش خانوادش
موضوع به این مهمی رو پنهون کنن...
چطور تا حالا از یه اقوام حتی من چیزی نشنیدم حتی یه سوتی کوچیک...
وقتیکه خواستیم عقد کنیم گفت شناسنامه ام افتاده تو لباسشویی باید المثنی بگیرم
چند هفته ما معطل این شناسنامه بودیم ولی هیچوقت فکر نمیکردم یه موضوع به این بزرگی قابل پنهون کردن باشه..
ما از دو شهر با فاصله ۸ ساعتیم
که توی تحقیقات هم هیچکس چیزی نگفته بود
تاحالا فقط یه بار رفتیم خونه دوستش گفت چقدر دیر بچه دار شدی گفتم من یه سال بعد ازدواجم حامله شدم
گفت دروغگوووووو ۶.۷ ساله تو ازدواج کردی بچت باید مدرسه میرفت ........