با خونواده همسرم زیاد جور نبودیم از اولش. کلی سر مراسم عروسی و عقد و ... اذیت کردن. آخرشم عروسی نیومدن. سر بارداری و ... هم اذیت های خودشونو داشتن. مثلا اینکه کاش بچتون دختر نشه و کاش حداقل یکیش پسر بشه و ....
تموم هزینه های قبل از بارداری به علت نازایی با خودم بود و شوهرم می گفت بچه نمی خوام. تا بالاخره بچه اومد. تو بارداری با شناختی که از خونواده همسرم داشتم که نمیشه بهشون زیاد نزدیک شد بحث مهدکودک رو پیش می کشیدم که شدیدا شوهرم مخالفت می کرد. که حالا بچه نیومده . حالا بزار بیاد و ...
بعدشم که زایمان کردم طبق معمول خیلی خونواده ها 10 روز خونه مامانم موندم. بعد به اصرار اونا رفتیم خونه پدرشوهرم و قرار بود دو سه روزه برگردیم.
جونم براتون بگه که این دو سه روز 20 ماه طول کشیده و هنوز نرفتیم