داشتیم با آبجی کوچیک صحبت میکردیم آبجیم گفت من هرچی میخورم بازم گشنم میشه...من گفتم حالا من برعکس اصن اشتها ندارم این روزا...غذا رو میخورم که فقط نمیرم وگرنه اشتها ندارم به هیچی....شوهرمم با خنده گفت خب تو مثه شتری که ذخیره میکنه و گشتش نمیشه...منم بهش گفتم یکمی بحث کردم باهاش و جوابشو دادم ...اونم فهمید ناراحت شدم کلی عذر خواهی کرد وگفت منظوری نداشتم و اینا ....جلو آبجیم گفت اصن شتر خودمم....کلی اومد منت کشی محلش ندادم ....رفتم تو اتاق اومد معذرت خواهی گفتم برو اصن باهام حرف نزن...خواست ببوستم گفتم وقتی ازت دلخورم چندشم میشه بهم دست بزنی اونم ناراحت شد و خوابید...منم از اتاق اومدم بیرون....خیلی ناراحتم قلبم داره تیر میکشه😢