بیاید خاطره های جالب و بامزه ی دونفرتون و بگید.
از خودم شروع میکنم :
چند ماه پیش یه سفره کاری برای شوهرم پیش اومد که مجبور بود بره لاهیجان. دوتایی رفتیم. برگشتنه از جاده چالوس اومدیم و جاتون خالی هوا باااارررووووووونییییییییه بارونی بود. یکم که بارون بند اومد کناره رودخونه نگه داشت که چایی بخوریم و خستگیش در بره. گفت بیا ازت عکس بندازم .منو کشوند زیره درختا که عکس بندازه یکدفعه یه شاخه ی درخت و تکون داد و آبی که روی برگا جمع شده بود همش ریخت روی منو .منم موشه آب کشیده شده بودم.
بعد گفتم بایید وایسی منم خیست کنم. وایساد زیره یه شاخه. وقتی درختو تکون دادم ، دوباره همه ی آبا ریخ رو خودمو کلییی خندید. تمامه این صحنه هارو هم فیلم برداری کرده 🤣🤣😂😂