2733
2734
مهسا اول اینکه دستت درد نکنه یه بار که با رزیم ما رو از چاقی نجات دادی حالا هم که از افسردگی
ما هم امروز با اینکه مرخصی استعلاجی بودیم خیلی روز خوبی بود با انرزی بیدار شدیمو کمی به زندگی رسیدیم واما کار مثبت
با پرشانی بازی کردیم من که وقتی تنها بودم خودمو تحویل نمیگرفتم وهیچی نمی خوردم باسه خودم ناهاردرست کردم تو خونه هم که حال ارایش نداشتم ارایشی کردیمو فعلا درهمین حد
بچه ها فکر کنم شبها بیایم گزارش کارهای مثبتمون رو بدیم بهتره اینطوری هممون شبها می خونیم و از هم یاد میگیریم و سعی میکنیم فردا صبح اعمالش کنیم
مهسا اول اینکه دستت درد نکنه یه بار که با رزیم ما رو از چاقی نجات دادی حالا هم که از افسردگی
ما هم امروز با اینکه مرخصی استعلاجی بودیم خیلی روز خوبی بود با انرزی بیدار شدیمو کمی به زندگی رسیدیم واما کار مثبت
با پرشانی بازی کردیم من که وقتی تنها بودم خودمو تحویل نمیگرفتم وهیچی نمی خوردم باسه خودم ناهاردرست کردم تو خونه هم که حال ارایش نداشتم ارایشی کردیمو فعلا درهمین حد
بچه ها فکر کنم شبها بیایم گزارش کارهای مثبتمون رو بدیم بهتره اینطوری هممون شبها می خونیم و از هم یاد میگیریم و سعی میکنیم فردا صبح اعمالش کنیم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2728
سلام
خب من همین الان اینجارو دیدم هورااااااااااااااا
من چند روزیه که همین که به یاد خودم میوفتم به قول بعضی ها لبخند زیر پوستی می زنم - واسه شادابی پوستم
البته چون کمبود زمان دارم به 30 ثانیه هم نمی رسه ولی تمرین خوبیه
و اینکه خوشبختانه به وزن قبل بارداریم برگشتم بدون کم خوری - البته دوستان مستحضر هستند که هر شب ساعتی یه بار بیداری شب و شیر بدی و صبح هم بری سر کار دیگه رژیم نمی خواد ... الان بین 53 و 54 می چرخم
و تمام تلاشم اینه که خونه همیشه مرتب باشه چون تو آرامش روانیم خیلی تاثیر گذاره و اعتراف کنم که برای اولین باره که یکماهی میشه تونستم رو این مورد کنترل داشته باشم
الهی!
به داده ات شکر و نداده ات شکر و به گرفته ات شکر...
که داده ات رحمت است و نداده ات حکمت است و گرفته ات امتحان است ...
چه خوب الهام
ولی من مشکلم با موهامه
دنبال یه محلول یا یه سرم هستم که موهامو از خالت زبری که داره در بیاره
دوست دارم شفاف و نرم بشه
الهی!
به داده ات شکر و نداده ات شکر و به گرفته ات شکر...
که داده ات رحمت است و نداده ات حکمت است و گرفته ات امتحان است ...
سلام به همه دوستان

قبل از هر چیز بگم : مهسا جان از اونجائی که من بارها تجربه کردم نوشتن کارهای روزانه البته مهم ها حتی گاهی غیر مهم !!!! حس خوبی به ادم میده. ازتون بی نهایت واسه این تاپیک ممنونم. مطمئنم به همه مخصوصا به من یکی که خیلی انگیزه میده.

من امروز روز بسی شلوغ ولی خوب و پرکاری داشتم. کلا روزهای اینطوری رو علی رغم خستگیش میدوستم. طومار میشه ولی براتون میگم ، حال داشتید بخونید اگر نداشتید هم که هیچ !!!!!

دیشب ساعت 1 خوابیدم. شاید کمی دیرتر. صبح ساعت 8 بیدار شدم. مواد غذایی برای درست کردن غذاهای مختلف رو کمی اماده کردم. بعد ساعت 8.30 پرستار رادوین اومد و با هم صبحونه خوردیم. سوپ رادوین رو گذاشتیم. مرغ پختیم. بعد من رفتم دکتر بیمارستان عرفان واسه دستم که متاسفانه دکتر نبود گفت بعدازظره ساعت 3 بیا. تو نم نم بارون قدم زنان اومدم و کلی حال کردم و سر راه سوپری مواد کیک مرغ رو خریدم. اودم خونه لباس عوض کردم رفتم ورزش. 11- 1 بعد اومدم خونه ناهار خوردم و رادوین رو خوابوندم و رفتم دکتر. (قابل توجه مهسا حال نداشتم پیاده برم تا عرفان دیدم همسرم ماشین رو نبرده با ماشین رفتم و البته امروز از معدود روزهائی بود که بنده رانندگی کردم!!!!!!) باز سر راه خرید کردم و داروخونه و امپول زدم. 4.30 برگشتم خونه. با پرستار رادوین در حین کار نسکافه خوردیم. عصرانه رادوین رو دادم و بالاخره الان اومدم اینجا بنویسم و برم دنبال مرتب کردن خونه وبقیه کارها.

اینو بگم در این بین رفتن و اومدنها لباس پهن کردم. غذاهای پخته شده رو جابجا کردم. ظرفها رو جابجا کردم و ...... ریزشو بخوام بگم یه طومار میشه.

ببخشید سرتون رو درد اوردم. امیدوارم همگی سر حال و شاداب باشید همیشه.
من خوشبختم برای داشتن دو چشم بینا، دو گوش شنوا، دو دست و دو پای توانا ، زبانی گویا، بدنی سالم و همسر و فرزند و خانواده ای خوب و سلامت و شاد. پروردگارم ، برای همه داده ها و نداده هایت سپاسگزارم...
راستی من معمولا روزهای شنبه و چهارشنبه که پرستارمون میاد با کمک اون چند مدل غذا درست میکنیمو اسه بقیه روزها. چون واقعا گاهی نمیشه با وجود بچه غذا درست کرد. من هم ناهار ها تنها هستم و فقط شب با همسرم شام ساده ای میخوریم. واسه همین روزهاید دیگه معمولا اشپزی که کار خیلی وقتگیری هست ندارم.

کارهای بیرون از خونه و کلاس و .... هم مال همین دو روز هست. حالا از هفته دیگه یک شنبه و سه شنبه هم کاگاه مادرو کودک داریم.

بعد هم تصمیم دارم دیگه در طول روز خیلی تو نت نیام چون متاسفانه بهش معتادم شدیو و خیلی وقتم رو میگیره. یا اگه بیام تایم کوتاهی باشم و مواقعی که مثلا رادوین سرش به چیزی گرمه مثل الان که کارتون میبینه. و شبها هنگام پخش سریال سلطان!!!!

در مواقع خواب رادوین هم سعی دارم زبان بخونم.
من خوشبختم برای داشتن دو چشم بینا، دو گوش شنوا، دو دست و دو پای توانا ، زبانی گویا، بدنی سالم و همسر و فرزند و خانواده ای خوب و سلامت و شاد. پروردگارم ، برای همه داده ها و نداده هایت سپاسگزارم...
2738
منیس جان این مرتب بودن خونه که گفتی برای من که خیلی مهمه. وقتیبهم ریخته باشه روانم بهم میریزه. یعنی بهت بگم من هر روز صبح حتما تخت خودمون و رادوین رو مرتب میکنم. شب همون ساعت 1 هم میخوام بخوابم کنترلها و کوسنها مرتب سر جاشه و حتی همه وسایل رادوین. یعنی اسباب بازی ای تو سالن و هیچ جا ریخته نیست. ظرف نشسته تو سینک ندارم. کمدها و کشوها که همیشه مرتبه. یعنی چشم بسته و تو تاریکی میگم چی کجاست. گاهی بهم هم بریزه در اولین فرصت مرتبش میکنم و گرنه رو اعصابمه. هههههههه الان میگی تو دیگه وسواسی. نه ولی میدونم شاید زیادی مرتب باشم ولی حس خوبی دارم وقتی همه چیز سرجاشه. البته سر کار میرفتم 4 شنبه شبها خونمون ازادی بود همه وسایلمون رو هر جا میخواستیم میذاشتیم فردا مرتب میکردم ولی الان دیگه هر روز مرتب میکنم. گاهی هم که خیلی خست هباشم یا مریض بی خیال یه سری چیزا میشم ولی در حال عادی همیشه مرتبه.



مهسا این سحر خیزی رو باهات موافقم. من دیروز تا ده خواب بودم. نفهمیدم روزم چی شد ولی امروز با وجود اینکه دیشب دیر خوابیده بودو سر حال از 8 بیدار شدم.

درسته که بچه داریم ولی به قول تو یکسال گذشته والبته بیشتر. دیگه تا حدوددی از اب و گل در اومدن. ولی باید کمک م کارهایی بکنیم که هب ادم مفید و سر حال قبلی تبدیل بشیم در کنار بچمون و در جمع سه نفره خونواده هامون. بعضیا هم 4 نفره.

منتظرم یه روز که کارام کمتره موهامو بابلیس بپیچمممممممممممممم. یه بار داشتم اینکارو میکردم هی رادوین خواست دست بزنه من میگفتم نه داغه .اوفه. اخر برای اینکه دست اون نسوزه دست خودم سوخت.


هههههه یان بود انشای من. یا طومار من.

تا بعد.
من خوشبختم برای داشتن دو چشم بینا، دو گوش شنوا، دو دست و دو پای توانا ، زبانی گویا، بدنی سالم و همسر و فرزند و خانواده ای خوب و سلامت و شاد. پروردگارم ، برای همه داده ها و نداده هایت سپاسگزارم...
ماهم تقریبا چندروزیه کارمون اینه که صبحونه رو باشوهر میخوریم واون میره سرکار ماهم لالا هوااینجوری شده میطلبه.
بعدشم ناهارو بعدشم بازی و بی بی انیشتین و یه سر صحبت باهمساده روبرویی و بعدشم شام و بعدشم خودآرایی و بعدشم همسرمون میاد خونه شام میخوریم.
برگ عیشی به گور خویش فرست.....کس نیارد زپس توپیش فرست

سلام

امروز بعد از یک هفته برگشتم خونه...کلی وسیله و لباس و اسباب بازی جمع کردم و اومدم خونه دوباره جا دادم توی کمدها.....تا همین الان مشغول بودم...بقیه امروزم به سر و کله زدن با بچه گذشت...تنها کاری که برای خودم کردم اون چهار صفحه درسی بود که دیشب خوندم و فیلمی که بعد از مدتها دیدم..از یک ساعت خواب یاس استفاده کردم و همه یک ساعت رو خرج خودم کردم.آحراش یاس بیدار شد که هر جور بود وسط بازیگوشیهاش تمومش کردم..فیلم معمولی ای بود اما حس خوبی داشتم...یه کار دیگه هم کردم..با وجودی که از بیدار شدن بچه میترسم اما یه موزیک ملایم گذاشتم..اینو دیگه اصلا یادم نیست از کی انجام ندادم..موزیک و تنهایی!........الانم تصمیم دارم اگر بشه چهار صفحه دیگه درس بخونم و بعدش هم لالا....شب خوش خانوما
سلام
امروز شوشو جان خونست و طبق معمول کله صبح بیدار شدیم صبونه دو نفری خوردیم البته وسطاش یاسمین خوانوم بیدار شدن خونه رو مرتب کردیم جاتون خالی ماهی بیرون گذاشتیم برای ناهار خونه جمع و جوره یه جارو میخواد فقط بعد از ظهر هم ایشالا ددر بریم فکر ددر رفتن هم حالمو خوب میکنه خدایا شکرت این شادیا رو از ما نگیر
در ضمن دیروز یکی از پستونکای یاسی که گم شده بود رو پیدا کردم برده بود زیر میز قلب عکسا قایم کرده بود وروجک خیلی خوش حال شدم پیدا شد
وقت ندارم برم ارایشگاه امروز میخوام موهامو رنگ کنم یه حالی به خودم بدم
سلام
وای من افسرده شدم شماها چقدر خوب میتونید به کارهاتون برسید
من هر چی تو خونه میدوم کارام تموم نمیشه هر شب خونه رو مرتب میکنم ولی یک ساعت بعد به لطف مهرسا و شوشو خونه همونیه که بوده
یه روز در میون جارو میکشم و هر هفته سعی میکنم یه غذای جدید درست کنم
ولی خیلی از جاهای خونه هست که به یه تمیز کاری اساسی نیاز داره الان سه روزه میخوام دستشویی رو بشورم ولی وقت نکردم کمدها هم نامرتیند و به یه مدیرت اساسی نیاز دارند واقعا وقت نمیکتم وقتی هم یه کم تمیز میکنم مهرسا میاد دوباره همه رو میریزه به هم
به خودم هم اصلا نمیرسم
اصلا یادم نمیاد اخرین باری که ارایش کردم کی بوده هر شب میگم فردا شب ولی فرداشب هیچ وقت نمیرسه
سلاممممممممم
من بعد از به دنیا اومدن آرامم سرکار نرفتم.
اما خونه نشین نشدم.
شنبه ، دوشنبه ، چهارشنبه از ساعت 11 تا 12 میرم ورزش.
یکشنبه ها کلاس موسیقی.(بهترین چیزی که میتونید انتخاب کنید برای عوض شدن روحیتون موسیقیه.حتی بهتر از ورزشه)من همش 4 ماهه که میرم اما دیگه میتونم تنبک بزنم.فکر نکنید دیر شده یا اینکه موسیقی رو از بچگی باید شروع کرد.اصلا اینطور نیست. شما با یکی دو سال رفتن مدوام به کلاس میتونید ساز بزنید. انرژی مضاعفی واسه کارهاتون میگیرید.
شنبه و دوشنبه هم زبان میخونیم(با خواهرم).استاد میاد خونه و من بیرون نمیرم.
باور کنید شروع هر کاری سخته اما یکم که بگذره عادت میکنید به اون کار و ازش لذت میبرید.
همه چیز خیلی زود میگذره.عمرتون! حیفه!الان جوونیم باید استفاده کنیم. پارسال که زبان رو شروع کردم فکر نمیکردم سال دیگه با خودم بگم من یک ساله که زبان میخونم .فکر میکردم سال دیگه به این زودی ها نمیاد. اما الان یک ساله که زبان میخونم.
سه هفته پیش هم رژیم کانادایی گرفتم و 5 کیلو کم کردم
الان یک هفتست که رژیم نیستم و یک کیلو چاق شدم و دوباره از شنبه کم خوری میکنم.

اما با این اوصاف یه مشکل بزرگ دارم
اینکه خونم نزدیک خونه مامانم ایناست.خیلی میرم خونشون. دوست دارم یکم مستقل تر بشم و کمتر بیام و بیشتر خونه خودم باشم اما هر روز دلم طاقت نمیاره و زود بلند میشم میام خونه مامانم.
واسه همین زیاد شام و نهار نمیذارم.زیاد که چه عرض کنم هفته ای یکی دو بار همش غذا میپزم.
این خیلی بده
دوست دارم یه چیزی بخوره تو سرم و تو خونه خودم بمونم و به زندگیم بیشتر برسم.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687