تا اینکه عروسی گرفتیم در این بین خیلی مشکلات بود که نمیخوام سرتون و درد بیارم مثلا آرایشگاه باید میرفتم همونجا یی که پدر شوهرم گفته بود یا اواخر سال 92 برام 2 میلیون طلا گرفتن منم به خاطر موقعیتم هیچی نمیگفتم یه بار حتی پدر شوهرم گفت که براش طلا نمیریم و با پولش واسه شوهرم لباس دامادی و اینا میخریم و وسایل مادرش که مرده رو ما استفاده کنیم در این بین هم مامانم فیش گرفته بود که واسه شوهرم لباس بخره اما اونا نداشتن پدرم ما رو برد تهران و گفت لباس دامادی بخریم و ما هم گرفتیم حالا کی درست دو روز قبل عروسی مون و گفت طلا رو میام شهرستان با هم میگیریم....
تا اینکه خودش یه زنجیر 300 تومنی واسه شوهرم گرفت و یه ساعت هم از دست فروشی....