پدر و مادرم همیشه معتقد بودن
بابام حتی نزدیک باغ کسی نمیزاشت بشینیم که مبادا پامونو بزاریم و چیزی له شه
مادرم با مصیبت میرفت و پدربزگ و مادربزرگمو تر و خشک میکرد
اما عموی پولدارم دیوار به دیوار اونا یه سر بهشون نمیزد.
مادرم آسم گرفت.
ما هممون از هم پاشیدیم. هر کدوم یه مشکل
اما عموی پولدارم هنوز با خوشی زندگی میکنه.
پس حکمت همیشه برای ماست
کی رحمت سهممون میشه