بخدا اگه پسر خالم یه اشاره میکرد با سر میرفتم
الان تازه دارم میفهمم عشق چیه
نمیخواستم بهش فکرکنم
به زندگیم خیانت کنم
ولی از شرایطم خبر ندارید
الان سه روزه من به این حال افتادم
دوشب پشت سرهم خوابشو دیدم
تمام خاطرات این ۶سال تا صبح مرور کردم
دیدم جوونیم داره تباه میشه
شوهرم به همکارای خانومش نگفته ازدواج کرده
تمام فکریات من اینکه که برگردم
پسرخالم که ازدواج نکرده
اگه واقعا هنوز عاشقمه حتی ده سالم که شده منتظرش بمونم تا خانوادش راضی بشن
بخدا عاشق اون بودن سگش شرف داشت به این زندگی که من توش فقط مثل کلفت میمونم
اگه بچتو میده بهت جداشو خودتو عذاب نده
خیلی خنده داره
ولی خدا همه کار میتونه بکنه
همون خدایی که منو با دوتا خواب به این روز انداخته
من دو روزه غدا نخوردم
تا حالا داستانمو خوندین
تقریبا از حالم خبردارین
جای من بودین چیکار میکردین؟
من فکرم اصلا جایی قد نمیده
به امید شما اومدم
اولا شما تا حدانشدی نباید به پسر خاله ات فکر کنی دوما اگه قصد جداشدن داری باید فکر کنی که من دارم میرم خونه بابام ممکنه هیچوقت قسمت نشه با پسر خاله ام ازدواج کنم باتصور ازدواج با عشقت جدانشو چون اگه نشه که بهش برسی ضربه ای که میخوری خیلی بدتر از زندگی الانته سوما بچه رو تا هفت سالگی دادگاه به شما میده و اینکه اگه میتونی شوهرتو سربه راه کنی زندگی کن به خاطر بچه ات اما اگر نمیتونی حتما جداشو ودر آخر اینم در نظر بگیر که الان شما یه بچه داری آیا پسرخاله ات یا هر مرد دیگه ای حاضره بچه شمارو قبول کنه؟
عزیزم اگر واقعا نمیتونی تحمل کنی و اگر شوهر و خصوصا پدر خوبی نیست حتما بذارش کنار و جدا شو روی پای خودت باش درامد هم که داری ...... ولی موضوع پسر خالت اون زمان شما بچه بودی سنت کم بوده اون آقا هم همینطور ... هر چیز ک بود تموم شد رفت ...بهش فکر نکن اذیت میشی ... شاید وقتی با پسر خالت ازدواج میکردی اون که با یه حرف مادرش یکم رفتارش عوض میشده زندگی خیلی خیلی بدتری پیدا میکردی ... آدما کلا همینن وقتی از دور میبینی خوبن باهاشون نزدبک تر میشی میفهمی تو عاشق تصوراتت از اون آدم شدی نه خودش
گلم يوقت به اميد پسرخالت زندگيتو خراب نكنيااااا
اگر بچه نداشتي يه چيزي.بچه ات گناه داره.
تو نبايد حقوقتو بدي به شوهرت اشتباهت همينه.بذارش واس خودت.
من ۶ساله بهش فکرنکردم
نمیگم فکرنکردم ولی سعی میکردم فوری حواسمو پرت کنم
دلم میخواست یه جوری به یه واسطه ای از زیر زبونس بکشم که هنوزم منو میخواد ولی این کار خیلی ضدعرف و شرعه
واسه همین بلاتکلیف موندم
خالم که اون زمان منو در سطح خودشون نمیدونست چه برسه به حالا
ولی من نمیدونم چرا اینقدر امید دارم
اول ازهمه خودتو جمع و جور كن
درآمدتو مال خودت كن.اگر واقعا مردت بدرد بخور نيست پاسوزش نشو ولي هدفت فقط پسرخاله ات نباشه
منظورم اينه كه بخاطر پسرخالت جدانشو
اگر قراره جدابشي بخاطر نارضايتي از زندگيت جداشو.
دیروز شوهرم منو برده بانک ۲۵ میلیون سفته امضا کردم
که وام بگیره
الان سه روزه باهاش حرف نمیزنم یه کلمه نمیگه تو چت شده
اصلا براش مهم نیست
راستش من اصلا انگار کور و کر شدم
یا اونو میخوام یا فرقی به حالم نمیکنه
چه اینجا باشم چه پیش مامانم
من و اون خدای شباهت بودیم
علایق یکسان
از فیلم و موسیقی و بازی و مسافرت و شوخی و سوپرایز کردن وعشق ورزیدن
حتی تاریخ تولدامونم یکی بود
ولی شوهرم نقطه مقابل من
از فیلم که همش داره جمشیدهاشم پور میبینه
موسیقی سندی گوش میکنه
بازی و شوخی و سوپرایزم کلا تو کارش نیست
من اشتباه بزرگی کردم
خیلی بزرگ
خداهم ازم ۶سال از عمرمو گرفت
جوونیمو
از ۱۸ سالگی تا ۲۴
بهترین دوران یه دختر
همش با اشک و آه و گریه
در انتظار یه آغوش یا به بوسه که آروم بشم
پس میگفتی خواستگارم خیلی خوبه و فلان و اینا،چی‌بود؟😔
شوهرت صاف بهتون گفته زنی که تسلیم باشه رو دوست نداره،پس چرا باز حقوقتون رو‌میدین بهش یا چرا براش سفته امضا کردین؟
شوهرتون از قضیه ی پسرخاله تون خبر داره؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
