سلام
غروب دخترمو با هماهنگی بردم خونه داداشم که یکی دو روز پیش برادرزاده هام باشه (دخترم ۱۶ سالشه)
رفتم دیدم فامیلاش اونجان. خواستم دخترمو برگردونم زنداداشم نذاشت. هر چی اصرار کرد من دیگه نرفتم داخل از همونجا برگشتم. یک ساعت و چهل دقیقه تو راه بودم. فقط یه کیک کوچیک براشون خریده بودم بابت اون خجالت کشیدم. گفتم نمیدونستم مهمون داری بزرگتر بیارم.
حالا چرا این تاپیکو زدم:
فقط بگم زن داداشم تو اون زندگی داره پا به پای داداشم زحمت میکشه و حق داره خونه ش همیشه مر باشه به ما ربطی نداره.
و اینم بگم که یه بنده خدایی وقتی جریان رو فهمید هی خواست منو تحریک کنه علیه زنداداشم. میگفت تو این گرونی اینا با اتوبوس میریزن سر داداشت!!
هی گفت هی گفت؛ اخر گفتم چه مرگته؟ چرا میخوای منو بندازی جون زنداداشم. مگه از مال من میخورن؟ مگه ما میریم کم حرمتی میکنن؟ مگه زحمتشو من میکشم و این حرفا. دوستم خفه شد. با هم رفته بودیم دم خونه داداشم.
دوستای گلم
عزیزان دلم
دیدم بعضیها تونی نی سایت نسبت به مهمونی دادنهای زنداداش حساسند و بدشون میاد. خواهش میکنم دخالت نکنید بذارید زندگیشونو بکنن.
پی نوشت: زنداداش من الان ۱۵ ساله عروسمونه. تحصیلاتش بالا نیست چهره ش هم معمولیه ولی از خانمی و مردم داری کم نیاورده. همه مون رو جلو دیگران سربلند کرده و میگن چه عروسی دارید. خوشبحالتون. اینو گفتم که شعور ربطی به مدرک تحصیلی نداره. تو این مدت تو به هم نگفتیم.
ما بزرگترا رعایت کردیم اونم فقط احترام گذاشته. دوستش هم داریم. حتی میاد کمک یکی خواهرام کارای عید و خونه تکونیشم میکنه.
زنداداشتون رو از خودتون بدونید تا برادرزاده تون واقعا عمه ش رو دوست داشته باشه و از صمیم قلب بغلتون کنه.
شاد باشید