ریسک بالا در غربالگری

با بدبختی در اتاق رو باز کردم که شوهرمو صدا کنم لااقل اون بیاد تو.حتی به اونم نگفته بودن بیاد پیشم.در اتاق رو باز کردم دیدم شوهرم نیست و تو سالن پر بیماره.به بدبختی آماده شدم و اومدم بیرون رو یکی از صندلی های تو سالن نشستم و از درد و حالت تهوع و سرگیجه داد میزدم همه مریض ها نگاه میکردن منو. یهو دیدم شوهرم اومد گفت چرا اینجا نشستی  پاشو باید بریم آزمایش خون هم بدی. وای خدای من خیلی دلم شکست تنهام گذاشته بود من خوش خیال فکر میکردم پشت در اتاق میشینه و منتظرمه حالا مگه میشه این حال منو ببینه و درکم نکنه.فکر بکنه دارم الکی این حالو  از خودم در بیارم.یعنی این حال منو نمیبینه و اشکایی که ار درد دارم میریزمو نمیبینه.بعد بهش گفتم نمیتونم بلند شم حالم واقعا خوب نیست خیلی درد دارم سرم گیج میره و حالت تهوع و سرگیجه دارم برو به منشی بگو بزاره من یه جا چند دقیقه دراز بکشم.بعد گفت وای بلند شو کار داریم.نمیزارن که بیا آزمایش بده بعد.گفتم باداین حال که نمیتونم آزمایش خون بدم جند دقیقه باید دراز بکشم.بعد رفت به منشی گفت.منشی گفت بهش بگو بره تو همون اتاق که آزمایش گرفتیم دراز بکشه.وای چی میشد همون موقع دراز بکشم زود همون موقع بلندم کرد.بعد شوهرم پهلومو گرفت منو برد تو اتاق دراز کشیدم.گفتم حالم خوب نیست بدنم یخ کرده دارم میلرزم فشارم افتاده یه آب قندی سه آبمیوه ای بهم بده یه چیز شیرین که حالم بیاد سرجاش.بعد شوهرم گفت آخه من از کجا گیر بیارم بعد رفت به منشی گفت چکار کنم چی بهش بدم منشی گفت برو آبمیوه براش بگیر ترسیده.منم اصلا نای حرف زدن نداشتم به زود حرف میزدم.بعد شوهرم بعد چند دقیقه دیگه اومد گفت آبمیوه چی یگیرم.خیلی حرسم دراومده بود ازش فکر میکردم تا الان رفته گرفته قشنگ معلوم بود زورش میاد بگیره.گفتم فرقی نداره فقط شیرین باشه.بعد رفت گرفت و خوردم دیدم منشی اومد گفت بلندشو ار اینجا یه مریض دیگه داره میاد.گفتم بخدا حالم خوب نیست گفت وا مگه میشه.بعد یه دکتر دیگه اومد به منشی گفت حالش خوب نیشت بزار استراحت کنه من که با تخت کار ندارم.بعد شوهرم اومد گفت پاشو بریم آزمایش.بلندم کرد رفتم آزمایش خون بدم اونجا منو ول کرد و رفت پول آزمایش هارو بده اشکم بند نمیومد حتی موقع آزمایش خون هم شوهرم پیشم نبود و تنهام گذاشته بود دلم خیلی شکست.اون کسی که اومد آزمایش بگیره زیر بغلمو گرفت و منو نشوند رو صندلی و آزمایش رو گرفت و بعد بلندم کرد منو برد تو سالن.هرکی رد میشد حالمو میدید دلش میسوخت یعد شوهرم اومد گفت میدونی هزینه آزمایش چقدر شده.2 و نیم میلیون. بعد گفت خیلی اعصابم خورد شده گفتم چرا فکر میکردم میگه چون حالت خوب نیست و یه خاطر تو. بعد گفت خب معلومه دیگه نگران بچم.نکنه اتفاقی براش بیفته.

میدونم چیزای خوبی تایپ نکردم و سرتون درد آوردم.فقط خواستم یه کم دردودل کنم سبک بشم. فقط خواستم بگم تورو خدا واسه آمینوسنتز پیش یه دکتر خوب برید.الان همه دکترا به فکر پول هستن.پیش کسی برید که مطمعن باشه و کارش خوب باشه.تحقیق کنید راجبش الکی جایی نرید.

قبلا درباره آمینوسنتز شنیده بودم که اصلا درد نداره. و راحته .درسته ولی من خیلی ترسیده بودم با اون حالی که دکترا بهم دادن ترسم و نگرانیم بیشتر شده بود.توروخدا قبلا خودتون رو خوب آروم کنید و اصلا نترسید و به شوهرتون بگید خیلی هواتون رو داشته باشه.بهش بفهمونید که بیشتر از بچه مهم شمایید.باید هوای شماروداشته باشه که بچش حالش خوب باشه.بگید پیشتون باشه یا به یکی دیگه از اقوام همراتون ببرید .و قبل آزمایش و بعد آزمایش حتما یه چیز شیرین مثل آب قند یا آب میوه بخورید. و بهتره از یکی از اقوام خواهش کنید چند روز بیاد کاراتون رو انجام بده بهتون برسه و نزاره از جاتون پاشید.ولی من کسی نمیدونه که باردارم فقط منو شوهرم میدونیم حتی به خانوادمون هم نگفتیم.میخوایم بزاریم جواب آزمایش بیاد اگه خوب بود بگیم.الان هرکی میپرسه میگم نه الان زوده واسه بچه دار شدن.آخه میترسم بیفته سر زبون فامیل که بچه سقط کردم هی ازم سوال کنن راجبش هی یادآوری بشه برام و داغون بشم.از طرفی هم پارسال باردار بودم این قدر خوشحال بودم که زود به خانواده شوهرم و خانواده خودم گفته بودیم.ولی گفتیم به کسی نگن.که متاسفانه قلبش تشکیل نشد و جنین رشد نکرد و  سقط شد.حالا این بار گذاشتیم تا از سلامتیش مطمعن بشیم بعد بهشون بگیم.از طرفی هم میترسم بگم یعد بچه سقط بشه یا ناقص باشه و مجبور بشیم سقط کنیم  بعد خانواده شوهرم یه عیب بزارن  روم که مشکل دارم که بچه سقط میکنم و بچش نمیمونه و از این حرفها.نمیدونن که طبیعیه این چیزا زیاد پیش میاد یکیش ما.هی کنایه پشت کنایه بزنن .خلاصه

واسه منم خیلی دعا کنید که بچم سالم باشه.جواب آمینوستزم 20 روز دیگه آماده میشه و من طبق معمول باید منتظر باشم.یه جواب دیگش هم گفتن 5 روز دیگه آمادس.برام دعاکنید بازم میام اینجا سر میزنم.بهتون خبر میدم.

زنگ زدن گفتن بچتون سالمه خداروشکر.نی نی هم پسره.

وای خدایا شکرت.خدایا منو ببخش چقدر ناشکری کردم.

2 هفته دیگه سونوگرافی آنومالی دارم دعا کنید اونجا سالم باشه.

نه عزیزم سالم نیست رفتم دکتر سونوم کرد گفت مثانه جنین خیلی بزرگه. آب کیسه آبت هم خیلی کم شده ممکنه سقط بشه.گفتم چرا.گفت مثانه جنین مشکل داره و تغذیه میکنه و اما نمیتونه ادرار کنه و این مادرزادی روش میمونه تا به دنیا بیاد جراحی بشه.البته اگه به کلیه هاش آسیب نزنه.و اگه دنیا بیاد با این کم آبی کیسه جنینت. کم آبی خیلی چیز مهمیه. گفت شنبه برو آزمایش آنومالی ببینیم جواب اون چیه.اون مهمه.تا اون موقع صبر کن. کم آبی جنینت به خاطر همین مشکل مثانه جنینته.دارم سکته میکنم بخدا.

توروخدا دعا کنید.

بچه ها اگه میخواین درباره غربالگری مرحله اول یه مطلب کامل بخونین این لینک رو حتما بخونین

https://www.ninisite.com/article/8129/همه-چیز-درباره-غربالگری-مرحله-اول-بارداری

سلام این تاپیک هنوز فعاله؟؟؟

لطفا کمکم کنین ریسک غربالگری منم slos رو زده ۱:۱۰۰ دارم میمیرم از نگرانی

سلام عزيزم

منم ازمايش اولم همه نسبتام ١ به ٢٠٠٠٠ بود تصميم داشتم دومي رو نرم ولي الان يكم ترسيدم

ما فاميل هم نيستيم مورد اينجورى هم نداشتيم

شما داشتيد كه تو دومي ريسكتون بالا شد؟

عزیزم ریسک پره بالا بود چی شد  ؟منم ریسکم پره ۱ به ۱۹ است 

سلام گلم ریسک آزمایشات منم 1 به 80 میخوام برم آمینو شماهم رفتید آمینو چیشد 

عزیزم اصلا نگران نباش مطمئن باش بچت سالمه 

من آمینو نرفتم بخاطر ریسک سقطش وآزمایش سل فری دادم که الحمدلله سالم  بود .

سخت پیگیرش باش انشالا که مشکلی نباشه عزیزم بچه مریض داشتن خیلی سخته 

ممنونم گلم ایشالله که اینجوری باشه

کسی هست جواب من بده من 1:194هستم

عزیزم بگردم برا دلت چقدر سختی کشیدی