ی بار اغام گف بیا خونمون ببینمت هیشکی خونه نیس
هنوز عقد نکرده بودیم
تامن رفتم یهو ی ربع بعدش مامانش اومد من رفتم پشت مبلا قایم شدم
اغام بهش گف فلانی میخواسته ضامنت شه گفته بیادربانک مادرشم خوشحال رفت
بعدشم ما ی نیم ساعتی بودیم دیگ رفتیم بیرون خرید کنیم ک توخیابون مادرشوهرمو دیدم در بانک نشسته چقد دلم براش سوخت 😕
دیگ اغام رف بهش گف برو خونه زنگ زده گفته نمیاداونم رف