بیاید خاطره زایمان طبیعیم رو بگم

خلاصه رفتیم اورژانس مامایی و کارا رو کردیم و من بستری شدم که ساعت 12 و نیم بود. اصلا هیچ دردی نداشتم. فقط میترسیدم. خلاصه ماما اومد و که نوار قلب بگیره و سرم وصل کرد بعد دکتر اومد معاینه کرد و گفت که لگنت افتضاحه ولی چون قدت بلنده میتونی اما یواشکی به ماما گفت احتمال داره بخاطر افتضاح بودن لگنش نتونه حالا بذار ببینیم چی میشه. ماماهای اونجا همش میگفتن تاحالا لگن به افتضاحیه تو ندیدیم.. وقتی میگفتم یعنی چی میگفتن یعنی خیلی خوبه که من نترسم. در حالی که برعکس این بود. 

خلاصه تا ساعت 1 و نیم به همین منوال گذشت . نمازمو خوندم ماما برام توپ آورد. و بهم گفت بزار لای پات و روش بالا و پایین کن. منم همین کارو کردم به مدت نیم ساعت که ساعت 2 شده بود معاینه کرد و گفت 4 و 5 شدی.. به راحتی 2 سانت باز شده بود. ولی همچنان درد نداشتم که ماما تعجب کرده بود که چطور 5 سانت بازه اما من درد ندارم. خلاصه همون حین کیسه آبمو پاره کرد..  که دردام شروع شد.. اولش کم بود به مدت 30 ثانیه میگرفت و 1 و نیم دقیقه ول میکرد. که من تو زمان 1 و نیم دقیقه با قرآن سریع سوره انشقاق رو میخوندم که خیلی تو درد و آسان بودن زایمانم کمکم کرد. 

خلاصه ساعت شد 2 و نیم که باز برام توپ آورد و گفت همون کارو تکرار کن که منم کردم. دردام شدید و شدید تر میشد ولی من اصلا داد نمیزدم. فقط ناله ریز تو خودم میکردم و صلوات میفرستادم. تا ساعت 3 و نیم درد کشیدم. برام گاز انوتکس آورد که دردام باهش آروم بشه اما تاثیری تو دردام نداشت  که ناگهان درد اصلی اومد سراغم که یهو یه جیغ بنفش کشیدم ماما فک کرد الکی دارم جیغ میزنم که اومد معاینه کرد و گفت 6 سانت شدی.. آفرین اگه به همین منوال پیش بری تا یک ربع دیگه زایمان میکنی. با این حرفش خیلی انگیزه گرفتم . بعد بهم گفت حالا ازین بعد که درد گرفت زور محکم بزن . منم زور میزدم. تا ساعت 4 گفت سر بچه اومده تو لگن و منو برد اتاق درد.. اونجا با 3 تا زور سر بچم درد اومد . یعنی ساعت 4 و 10 دقیقه. همین که سرش در اومد همه دردام رفت. اصن انگار نه انگار  که قبلش این همه درد داشتم. من اصلا داد نزدم و فقط زور محکم میزدم. خلاصه ماماها و دکترا بهم میگفتن تو خیلی بیمار خوبی بودی خیلی همکاری  کردی و باهام خیلی مهربون بودن. 

باورم نمیشه که کلا در عرض 2 ساعت زایمان کردم. در حالی که رو 17 یا 18 ساعت به بالا حساب کرده بودم و خودمو آماده کرده بودم. ببخشید که طولانی شد.😊😊😊😊

آخه من فکر باردارای دیگه که بغل تختم بودن و میکردم. میگفتم الان میترسن و استرس میگیرن. 

سوره انشقاق رو دائم بخون. که خیلی تاثیر داره. پیاده روی رو اصلا اصلا فراموش نکن که اونم بی تاثیر نیست. بعدشم تو بارداری هر دعایی بکنی میگیره مال من که اینطوری بود. همش میگفتم خدایا مامای خوب. دکتر خوب. زایمان راحت. 2 ساعته بزام. که همونم شد خدارو شکر