شوهرم فقط همه دعوا ها و بد اخلاقیاش با منه
خدا نکنه ی بار دیرتر سلام کنم ب خانودش
میاد خونه شروع میکنه ب دعوا ک تو با مامانم ال کردی
باا آبجیم بل کردی ، داداشم گفته ریحانه فلان کرده
یا مثلا میگه وقتی من دارم با خواهر برادرم حرف میزنم تو حق نداری دخالت کنی
میگه وقتی من باهاشون جایی میرم تو حق نداری بیای
بخدا من بهش بگم بریم بیرون دلم گرفته میگه حوصله ندارم
ولی همین ک خونوادش بگن برو اون سر دنیا فلان کار کن یا منو ببر فلان جا میبره
من کاری ندارم یا نمیخوام بین اون و خونوادش جدایی و فاصله بندازم ، ولی بهش میگم انصاف هم خوب چیزیه، حداقل همونجوری ک با اوناس همونجوری ک واسه اوناس با منم باشه واسه منم باشه
نه این ک بدبختیا و بی پولیاش واسه من باشه ولی تا پول دستش بیاد ، خوشی ها و خریداش واسه خونوادشه
برا من چیزی نمیخره میگه پول ندارم بعد میبینم رفته برا فلانی فلان چیز خریده
یا پول دست کف داداش کوچیکش میکنه
همشم خانوادش پرش میکنن همش سیخش میکنم
تا ی چیزی بهش میگم میگه تو میخوای منو از خانوادم بزنی
اینجوری تو ذهنش فرو کردن