مادرم میگه چرا انقدر بی توجهی
من نباید بهت بگم خودت باید ببینی اگه لباسی هست بندازی تو ماشین ، اگه غذا نداریم و من نرسیدم درست کنم یه فکری بکنی ، این خونه اگه پخش و پلاست جمع و جورش کنی ...
منم بارها بهش گفتم تو بهم بگو تا من انجام بدم
شاید من دلم بخواد پنج بسته گوشت چرخ کرده دربیارم از فریزر پیتزا یا لازانیا درست کنم ، شما خرج دستتونه ، خونه ی شماست و به هر خال یکسری مدیریتها با خودتونه ،به من بگو من انجام بدم ، اما هربااااار غر میزنه....
مادرم شاغله ، منم دانشجوام
ولی خب چون دانشگاه خیلی لِوِلش بالا نیست اکثر اوقات کلاسارو میپیچونم و خونه میمونم ......