این سوتی لفظی نیس ولی میگم
من شوهرمو تو خیابون از زبون بچه ها بابا صدا میکنم..دیروز خاستم از دستفروش چیزی بگیرم شوهرم اونورتر ولیساده بود صداش کردم بابا بیا ببین این خوبه تا اوند جلو یارو گفت اااا ماشالله چه خوب موندین منو شوهرم با تعجب نگاه هم کردیم یارو گفت مکه بابات نیس قیافه من 😐😐😐قیافه شوهرم😡😡😡😡 یارو هم مث گبجها میگفت خودت گفتی بابا😐
بعد هم شوهرم به مسخره تو جواب یارو گفت نمیخواد بخری هروقت شوهر کردی با شوهرت بیا بخر😭😭😭😭
يه بار از طرف دانشگاه من و خواهرم رفتيم اردو بندر انزلي
وقتي برگشتيم شهر خودمون تو ترمينال يه آژانس گرفتيم اومديم خونه خيلي خسته بوديم راننده آژانس گفت دخترم چرا اينقدر خسته هستين از كجا اومدين
خواستم بگم بندر انزلي گفتم از بنزلي اومديم واي خواهرم از خنده نميتونست پياده شه
از اون سال به بعد كل فأميل بندر انزلي رو بنزلي ميگن
به دختر خالم گفتم چرا اینقدر لباست گشاده. مامانم اومد بگه آخه این چاقه باید گشاد بپوشه گفت آخه این گشاده لباس گشاد هم میپوشه 😁😁
اومدم ب دوستم بگم دختر عمم عروسیش عکسشو ب همه میداد.
گفتم دختر عمم تو عروسیش ب همه داد 😩😩😩😭😭😭😭😭😭😭
چرا همه چي واس من مجازه پس😂😂😐
فيلترشكن و اينارم راحت ميگم كه😂
صبح ساعت پنج دل پيچه گرفتم رفتم دسشويي
شوهرم كه سهله ...دو تا همسايه پايينم فكر كنم صداشو شنيدن
فقط تونستم سيفونو بزنم تا صداش بلند شه😂😂😂
