من سوم دبیرستان بودم😄😄😄😄 قبلش همیشه واسم سوال بود که چطور خواهر و برادر که توی یه خونه زندگی میکنن بچه دار نمیشن ولی زن و شوهر بچه دار میشن. و در نهایت تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که حتما بخاطر پوشیدن لباس عروسه😄😄😄😄😄😄😄 و سوم دبیرستان بودم که دوستم منو از جهالت درآورد 😄😄😄😄و بخاطر ندوستن این قضیه بعد از ۱۷ سال دوستام همچنان منو دست میندازن😁
منم خیلی بچه بودم فهمیدم....
تقریبا ۲ ابتدایی اینا....تو ماهواره دیدم....
البته خونه خودمون نه ها....بابام کلا اون شبکه هارو پاک میکرد....
رفته بودم خونه ی یکی از دوستای خانوادگی به هوای کارتون تلوزیون باز کردم....یخ کردم....خیلیییی حس بدی بود....قلبم داشت تو دهنم میزد .... سریع خاموش کردم و رفتم پیش مامانم خوابیدم 😐😐😐انقد بهم فشار اومده بود بی هوش شدم 😢😂😂
من دوم ابتدايى بودم يه دوستام گفت اولش ميگفتم چرت ميگه مگه ميشه . بعدش نشستم فكر كردم ديدم حرفش بى ربط نيس اخه قبلش هميشه تو ذهنم بود چرا زنها بعد از ازدواج بچه دار ميشن قبلش بچه ندارن 😐😐 اينقد ساده بودم رفتم از مامانم پرسيدم دوستم راست ميگه ؟؟ خودشو به اون راه زد ديگه مطمئن شدم راسته 😆
من چون عكس جنين رو تو مجله ديده بردم شبيه لوبيا بود فكر ميكردم بعد عروسي عروس لوبيا بايد بخوره تا حامله بشه 😂😂
من اول دبیرستان فهمیدم..دخترخالم بهم گف
چقدر دیر فهمیدین دبیرستان اخه؟؟؟
من سوم جهارم دبستان بودم
بس ک فضول بودم و این کتاب اون کتاب میگشتم
دوم راهنمایی
یکی از بچه ها خواهرش شوهر کرده بود این میومد تعریف میکرد
چقدر وحشت میکردم😢😢😢
از مامان بابام میترسیدم
حس میکردم خیلی کار زجر اوریه
جالبه همه رو تو ذهنم تصور میکردم
شوهرعمه ام
سوم راهنمایی بودم 😒
با کامپیوتر پسر عموم بازی میکردیم با داداشش یه فیلم خیلی بد بود رفتیم به ابجیم گفتیم اونم دعوامون کرد بخدا نمیدونستیم تا یه مدت محو بودم بین همه از همه متنفر بودم عح
من از همون اول میدونستم اصلا با عقلم جور در نمیومد لک لکا بچه بیارن بدن به زن و شوهرا
منم وقتی فهمیدم از بابام بدم اومد مثلا نماز میخوند تو دلم میگفتم نمازم میخونه با این کاراش
هر زن و شوهری رو میدیدم تصورشون میکردم و از تعجب شاخ در میاوردم
