من دو تا خواهر شوهر دارم که خدا نصیب هیچ کسی نکنه مادرشوهرم فوت شده واین ها به شوهرم خیلی وابسته هستند البته از این مورد خیلی سو استفاده میکنند اصلا بهم احترام نمیزارند در تمام زندگی ومسائل شخصی من دخالت میکنند جلوی شوهرم یه رفتاری میکنند میرن خونشون بی محلی میکنند عمدا با دوست دختر قبلی شوهرم دوست وصمیمی شدن .وقتی وشوهرم نیست همه اش از بدی هاش می گن واحتمالا من نباشم بدی های من جلوش میگن چی کار باهاشون خسته شدم
وقتی مستقبم ابراز نفرت کنی شوهرت فک میکنه از رو حیادت یا دلیل دیگه داری الکی حرف میزنی اما غیر مستقیم زیرآب بزن که اگر ناموفق بودی و رابطت باهاشون قطع نشد از چشم شوهرت نیفتی
الان عقدیم هنوز نرفتیم خونه خودمون من از خیلی از حق ها گذشت خیلی کم توقع بودم میدونم شوهرم از نظر ما ...
عزیزم این کارایی ک تو کردی اگه شوهرت قدر میدونه هیچ اشکالی نداره ایشالا چند سال دیگه بهترین هاشو با دل خوش با شوهرت بخری ولی یک نصیحت خواهرانه بهت میکنم هیچ وقت اجازه دخالت به خواهرای شوهرت تو زندگیت نده
❤❤دختر عزیزم میدانم گفتنش کفر است اما تو این روز ها خدایی میکنی در سرزمینم ❤❤😍😍😍😍
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
وقتی مستقبم ابراز نفرت کنی شوهرت فک میکنه از رو حیادت یا دلیل دیگه داری الکی حرف میزنی اما غیر مستقی ...
یعنی چه جوری بهش بگم خواهراش این حرف ها رو پشت شرش میزنند ودارند فتنه وبدگمانی وارد زندگیمون میکنند حتما این جور دخترایی من که نیستم بدی منم به شوهرم میگن
ببین اول از همه مدرک داشته باش از غیبتاشون در مورد شوهرت ب آخر قضیه فک کن شاید شوهرت عصبانی بشه بگه نه تو دروغ میگی و بخاد رو در رو کنه بعد وقتی مدرک داشته باشی میتونی رو کنی .
عزیزم خیلی زندگیت به من شبیهه منم دو تا خواهر شوهر وحشتناک دارم مادر شوهرمم فوت کرده یک سال که نامزد و عقد بودم این دو تا پدر منو درآوردن نگذاشتن برای هیچ مراسمم آب خوش از گلوم پایین بره کل زندگی من با نظر اونا بود وگرنه قیامت میشد از دوست دختر شوهرم برام تعریف میکردن و از کسایی که مثلا از من بهتر بودن و داداششون نگرفته بعد از عروسی هم اولا زندگیمو جهنم کرده بودن شوهرمم به حرفشون گوش میداد یه روز خوش نداشتم ولی خیلی صبوری کردم فقط به شوهرم محبت میکردم حتی با ناراحتی زیاد بدیشونو مستقیم نمی گفتم ولی غیر مستقیم درددل میکردم الان یه ساله شوهرم اسمشونو نمی اره میگه دشمن زندگیمن ازشون متنفرم