2737
2739
عنوان

خاطره ی اولین شب زندگی مشترک💍❤

| مشاهده متن کامل بحث + 2010790 بازدید | 1490 پست

خيلي خوب بود آرايشگاه و تالار و خونه همه خانواده دوستانم بودن شب اول عروسي نكرديم چون روز بعد مسافر بوديم 

اون كار خاك برسري ترسناك نيست بقيه ترسناك تعريف ميكنن مال هركس متفاوته 

بستگي به همسرتم داره كه آدم مهربون و خوبي باشه 

ميدونم معجزه ميشه و تو بر ميگردى خونه عزيزم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بخشیدمشون گلم ،

افرین دختر باایمان و مهربون مطمین باش 

ان شاء الله مادر عزیزتون وقتی یه همچین اولاد صالح و گلی از خودش به جا گذاشته در آرامش و لطف الهی زیر سایه اهلبیت علیهم السلام هستند😙😙😙😍😍😍 الهی که همیشه خوشبخت و شاد باشی عروس خانوم گل...میبوسمت

ماشاء الله لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم.
2731

من  پریودم بود. به عمرم انقدر خونریزی نداشتم. از درد داشتم میمردم. خواهرم بهم مسکن رسوند. خدا عمرش بده. بعد هم اومدیم خونه اول نشتستم آرایشام رو پاک کردم بعد هم رفتم حمام. شوهرم هم بیچاره منتظر نشسته بود . اما عملیات راه باز کنی تا 2 هفته ادامه داشت. بیچاره شدم. تا 2 روز خمیده راه میرفتم

نه نه ازچتد لحاظ بده من بعد سیزده سال پشیمونم هنوز ....۱ .یعنی اگر باهم لیلی مجتون باشید توعقد اون ک ...

اینو راست میگه ماهم تو عقد اون کارو کرده بودیم الان خیلی احساس بدبختی میکنم

فرشته کوچولوی من  عزیزتر از جانم منو ببخش که به خاطر خودخواهی های خودم وچشیدن طعم مادری تورا به این دنیای پست وکثیف ونالایق بدنیا می آورم منو ببخش ! آخه به بودنت احتیاج داشتم مامان بشه فدای تک تک تار و پودت   
2738

شب قبل عروسى خونمون پر از مهمون از شهرستان بود و اصلا نخوابيدم

صبح رفتيم آرايشگاه و بعد باغ و آتليه خيلى بهمون خوش گذشت البته تو باغ برا فيلم و عكس دو مرتبه زمين خوردم چقد خنديديم🤣

تو مسير باغ تا آتليه جون نداشتيم و من همش تو چرت بودم شوهرم رفت هايپ و رد بول خريد زديم ب بدن و انقد شا رژ شده بوديم كلى تو آتليه دو تايى رقصيديم🕺💃

رفتيم تالار و از اول تا آخرش وسط بودم و كلى رقصيدم و برام مهم نبود كسى بخواد بگه چ عروس سبكى با شوهرم قرار گذاشته بوديم هر كارى كه باعث ميشه بهمون خوش بگذره بى توجه ب حرفا بقيه انجام بديم و بهترين خاطره ها رو بسازيم و خداروشكر حرفى هم نبود و به همه كلى خوش گذشت🤵🏻👰🏼

فقط بهم ميگفتن خودتو خسته نكن برو بشين و شايد كلا ده ديقه اونم بزور نشستم😁

آخر شبم رفتيم خداحافظى خونه بابا كلى رقصيديم اونجام و بعد كلى گريه و بعد قربونى و ... 😍

خونم دو تا كوچه با مامانمينا فاصله داشت و از شوهرم خواستم اين فاصله رو پياده بريم نه با ماشين و اونم پايه همه حرفا و كارام بود و ما راه افتاديم و بقيه هم متعجب پشت سرمون و مادر شوهرم تو اين فاصله با زبون محليشون برامون شعر ميخوند و يكى هم دايره ميزد، واى خدا چقد شيرينه برام ياد آورى اين خاطرات😍😊

از قبل اعلام كرده بوديم پاتختى نداريم و از مهمونا دعوت كرديم هركس دوس داره جهيزيمو ببينه شب عروسى بياد خونمون حتى وسيله پذيرايى سرپايى هم آماده كرده بوديم 

همه ديدن و رفتن و خانواده شوهرم ى ربع بيشتر نشستن و با نوشابه و آبميوه و شيرينى و ميوه پذيرايى كوچيكى شدن و اونام رفتن

شوهرم با حوصله شينيونمو باز كرد و لباس و.... 😝🙈

بهترين شب زندگيم بود كه دوس نداشتم تموم شه

اينم بگم جشنمون خييييييلى سبك و ساده و خصوصى بود مهمون ١٢٠ نفر داشتيم و آرايشگاه معمولى رفتم، لباسم گرون نبود ،ى جور شيرينى و سه نوع ميوه و ى نوع غذا، تالار هم معمولى

چون پولشو نداشتيم و همين جشن كوچيكم برامون آرزو بود

اما ب تنها چيزى ك فكر ميكرديم اين بود كه با تمام سختى ها و سادگيها حالا ك جشن گرفتيم فقط بهمون خوش بگذره و خاطره سازى كنيم😊

صبم پاشديم رفتيم خونه مامانم و خانواده شوهرمم چون از شهرستان اومده بودن اونجا بودن 

صبونه رو خودمون تا اونا بيدار شن آماده كرديم و همه سورپرايز شدن و مامانم گفت ميخواستم براتون صبحانه بيارم😆

ظهر رفتيم لباس عروس رو داديم و كلى گشتيم بيرون 

شام گوسفند قربونى رو كباب كرديم و خورديم😋

صبح روز بعدش با خانواده همسرم همگى رفتيم شمال ماه عسل كه خيييييلى بهمون خوش گذشت😍

مرسى استارتر از يادآورى بهتربن روز و شب زندگيم💖😘

شیطان که رانده گشت جز یک خطا نکرد☝🏻 خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد☝🏻 شیطان هزار بار بهتر ز  بی نماز☝🏻  او سجده بر آدم و این بر خدا نکرد💔 با خدا باش و پادشاهی کن...💖 

شوهرم موهامو باز کرد لباسم یه کم بدنمو زخم کرده بود شوهرم پاهامو با آب ولرم ماساژ داد بعد آب توی لگن رو دورتادور خونه ریخت (خونمون حیاط داره و سفارش امام صادق (ع) چون برکت رو زیاد می کنه) بعد هم نماز خوندیم و برقارو خاموش کردیم بخوابیم که شوهرم گفت من نمیتونم بخوابم و یه کوچولو با هم بودیم بعد هم خوابیدم ولی 7 صبح بیدار بودیم و خودم زنگ زدم خونه مامانم گفتم برام صبحونه بیارید من گشنمه

بهترین روز عمرم بود چون آتلیه و باغ و تالار خیلی خیلی خوش گذشت و خانواده شوهرم برام سنگ تموم گذاشتن

از استرس هیچی نمیتونستم بخورم وقتی رفتیم آتلیه از گشنگی داشتم غش میکردم بعدشم که چشام و سرم خسته شده بود کلا شب خسته کننده ای بود واسم اصلا خوش نگذشت

فقط 24 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
نه . من ک راضیم. کاش زمان بیشتر بود بیشتر میرقصیدم دی جی هم هی میگفت ماشالله عروس . پ ف ی و ز خرم م ...

منم اینقدر با شوهرم از اول تا آخر رقصیدیم اصلا نفهمیدیم کی اومده بود عروسیمون، کی نیومده بود... هیشکی رو ندیدیم با هیشکی حرف نزدیم با هیشکی هم نرقصیدیم، فقط خودمون دو تا     

ناخون یکی از انگشتام سیاه شد افتاد، اینقدر رقصیده بودم....

بعد ۲۰ روز عادت بودن 

صبح روز عروسی شش صبح دم آرایشگاه انگار ترکیدگی لوله اتفاق افتاد یعنی تا در باز شه لباسام خیس شد 

هیچ موقعم اینجوری نبود دکترم میگفت از استرسه 

تو آرایشگاه پاشدم چشام سیاهی رفت خدمه هاشون از پشت سر منو گرفتن والا میفتادم

شب بعد تالار ناخونام شکست و آویزوون بود 

لنز چشمامو اذیت میکرد 

دلم درد میکرد فشارم افتاده بود 

اومدیم خونه از درد گریه میکردم 

موهامو خودم باز کردم آخراش همسرم رسید

چون خواهرس پایین منتظر دستمال عروسی بود(تو تهران دهه ۹۰!!!!) 

به خودم میگفت میگفتم عزیزم زیادتر از دستماله سطل بیار سطلی ببر دوست داری والا 

رفتم دوش گرفتم زیر دوشم گریه میکردم 

اومدم خودمو انداختم روتخت همسرم نامردی نکرد دو تا نوربیون و یه مسکن بهم زد 

حال نداشتم مقاومت کنم چون به شدت از آمپول میترسم 

دیگه خوابم برد 

تا صبح که مامانش زنگ زد با دعوا بیایین پاتختی!

عوضش هر چی روز عروسیم افتضاح بود ماه عسل مشهد عالی بود

۹ سال پیش بود از پرو کردن لباس عروس بگم که بعد پرو شبش از ذوق خوابم نمیبرد خودمو تصور میکردم..خخخ روز عروسی هم تو ارایشگاه صدبار میرفتم دستشویی خیلی رور خوبی بود رو خوشحال بودیم هردو خوش گذشت بهم جاری نکبتم یکم تو تالار خودنمایی میکرد کل مجلس دستش گرفته روود یکم ناراحتم کرد شبش هم که شوهرم منو گذاشت تو خونه و رفت دنبال کارای گوشت قربونی ..😐قبل رفتن گفت لباستو درنیار تا بیام😂😂😂بعد هم من نشستم منتظر اومد فقط ۴ ساعت سنجاق از تو کله ام در میاورد بعد هم کوتاه و مختصر(..) صبحشم خاله ش سینی صبحانه اورد پاتختی هم نرسیدم اون ارایشگاه عروسیم برم رفتم دم خونمون سشوار کشیدم فقط

ماهم درگذشتگان فردا هستیم..

شبش که اصلا خوابم نبرد تا صبح بیدار، ساعت 6 پاشدم دوش گرفتم رفتم آرایشگاه، ساعت 10 آتلیه و باغ و عکس و فیلم بعدم پیش به سوی باغ....

بعد عقد همش رقص و رقص و رقص....

خونمون هم آماده نبود، از همون باغ رفتیم شمال، 3 صبح رسیدیم و بعدش لالا...

تو همون راه خودم شینیونم رو باز کردم، اول از همه هم مژه هام رو کندم....     

یه دعوای حسابی هم تو راه کردیم ولی بعدش آشتی کردیم....

سربهونه گیری الکی شوهرم آخر عروسیم خراب شد، قشنگ گند زد به خوشی قبلش....

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز