امروز پس از یک مکالمه کوچک بین من و مادرم، پیش خودم فکر کردم که چقدر قھر کردن آدم ھا با ھم فرق دارد. مثلا پدر خدا بیامرزم وقتی قھر می کرد، جایی می رفت تا کمی تنها باشد. آخر شب کمی دیر می آمد. امّا اگر با سلام و احوالپرسی سراغش می رفتی، دیگر قهری در کار نبود و همه چیز تمام می شد. یا مثلاً یکی از قهرهای پدرم این بود که اگر مادرم مهمانی می رفت و عصر دیر به خانه می رسید از اینکه دل نگران بوده، و توقع داشته مادرم زود بیاید کمی قهر می کرد. امّا مادرم استاد آشتی بود. با چند کلام اخم پدرم باز می شد.
جنس قهر های مادرم امّا جور دیگریست. مادرم همیشه قهرهایش آمیخته با گریه است. غیر ممکن است مادر قهر کند و اشکی نریزد. وقتی با مامان قھر می کنم، شب خوابش نمی بَرد. این جور شب ھا خودم صدای صد بار باز و بسته شدن در دستشویی را می شنوم . صبح ھم که بشود، با چشم ھای پف کرده، بیشتر از تمام روزھای سال اصرار می کند که صبحانه بخورم. بعد ھم حتما تا دم در می آید و تا آخرین لحظ های که بند کفشم را ببندم با یک جور لبخند نگران نگاھم می کند. که مثلا نکند قھر بمانم.
قهر های زن و شوهری هم داستان دیگری دارند. چه خوبه اگر همه این قهرها با یک عذرخواهی زودی تموم بشن و تبدیل به کینه نشن.
راستی شما قهرهاتون چطورین؟؟