سلام
من نزديكه ده سال ازدواج كردم يه دختر ٧ ساله و يه پسر ٩ ماهه دارم .
مشكلاتي با همسرم داشتم كه هميشه سعي كردم كوتاه بيام اون هم كوتاه اومده ولي وقتي عصباني ميشه خيلي بد اخلاق و تند خو ميشه دست بزن داره فحاشي ميكنه تحقير ميكنه با تيكه صحبت ميكنه منم ادمم تحملم تا حديه و منم كنترلم از دست ميدم دعوايي به پاميشه 😭
از خانوادم دورم سختي و دوري رو تحمل كردم اذيت و كنابه هاي خانوادشو تحمل كردم با بداخلاقياش كنار اومدم
هميشه تو خونه حرف حرفه اونه ، از منم نطر ميپرسه يه وقتايي از ترسم چيزي نميگم صدام در نمياد
هميشه استرس دارم كه مبادا ناراحت بشه ولي در هر صورت چه عيب از من باشه چه نباشه بخواد بهونه جور ميكنه بعد ميندازه گردن من كه اعصابشو خورد كردم😔😔
هر كاري از دستم بر بياد ميكنم منم ادمم اشتباه ميكنم فراموشكارم خيلي چيزا يادم ميره ديگه مغزم نميكشه
هميشه بايد هواسم باشه اتفاقي نيفته كاري نكنم ناراحت شه ولي سر فراموشكاريم دعوامون ميشه هميشه موذبم راحت نيستم به هر كار من ايراد ميگيره بچه دومم بدنيا اومد بدتر هم شد
بچه هاي من هم كولبك داستن هم رفلكس خيلي دوران سختيو گذروندم تا خوب شن
از پس كارام بر نميومدم و اوضاع خيلي بدي داشتم
همسرم كمكم نبود دركم نكرد حتي نتونستم برم پيش خانوادم هميشه هم غر ميزد كه به خودت نميرسي حمام نميكني ، اخه نميتونستم هم به بچه برسم هم دخترم كه مدرسه ميرفت هم خونه و خودم 😭😭😭
خلاصه دعوامون ميشد منم هميشه گريون
خيلي دوران خوبي از لحاظ روحي ندارم
مشكل من اينه چند سال پيش طلاهاي من دزديده شدن
النگوهاي دخترم
حلقه همسرم
به مقدار پول
هر كدوم تو زمان هاي مختلف
كه ديگه هيچكدوم رو دم دست نذاشتم
استرس من بيشتر بود بايد مواظب طلاها و پول هم ميشدم من مطمعن شدم كار خانواده همسرمه تا اذيتم كنن كه بعد ها خواهر شوهرم ادعا كرد كه طلاهاش كم شده و فقط براي رد گم كني اين كارارو كردن يه وقتايي از كيف پولم هم كم ميشد جرات مداشتم به همسرم بگم ترس از اينكه حرفمو باور نكنه و هر روز من داغون تر ميشدم
مادر شوهرم سند ماشينمونو قايم كرده بود و سر گم شدن اين سند كلي كتك خوردم از همسرم و فحش و ...😭😭😭😭
بعد از چند روز گفت افتاده پشت مبلمون
خلاصه هر بار ساكت موندم
تا چند روز پيش كه ...
تو صندوق عقب ماشين همسرم جعبه طلاي خاليه مادرم بود
و چند روز بعد مامانم گفت طلاهاش گم شده 😔😔😔😭😭😭
بعد از صحبت كردن فهميدم طلاهاش تو همون جعبه بوده
داغونم هيچ وقت انقدر داغون نبودم همش ميگم كاش ميمردم نميفهميدم نميديدم اين جعبه لعنتيرو
باورم نميشه كار همسرم باشه
چي كار كنم ؟؟؟
چه خاكي به سرم بريزم
من ديگه طاقت ندارم ميميرم
شما بودين به روش مي اوردين ؟ يا نه
دلم ميخواد ازش جدا شم تا بفهمه خانوادش و خودش با من بد كردن ولي بچه هامو چي كار كنم اخه😭😭😭😔 كاش بميرم
تو فكر خودكشيم كه طبيعي به نظر بياد
بعد ها بچه هام نفهمن اذيت نشن
ولي باز ميترسم