چون خیلی جنگیدی اینجوریه کنار بیا باهاش شما خودت عاشق خانوادت نیستی؟
بالاخره اونم کم کم 20 سال باخانوادش زندگی کرده شما بیشتر محبت کن بده خانوادش رو نگو حتی خودت هرشب بگو بریم خونه خانوادت به خدا باور نمیکنی اوایل شوهرم نگاه به من نمیکرد خدارو گواه میگیرم برداشت بهم گفت سگ خانوادم به تو شرف داره اگ تو رو به مرگ باشی بابام یه تاره موش کم بشه اول میرم سمت بابام وهفته اول ازدواجمون بود ما شبا خونه باباش میخابیدیم ک چی باباش عادت داره ک شوهرم کنارش باشه حالا هفته ای یه بارم خونه باباش نمیره تازه بزور میبرمش شامو نهار نمیمونه
(از محبت خار ها گل میشود)
فقط صبر کن و محبت کن فکرای خوب کن
مثلا همش بگو مردی ک میتونه خانوادش رو اینقد بخاد ببین زنو بچش چقد براش با ارزشن و...
و واقع بین باش هرکسی جایگاه خودش رو داره اون نمیتونه با باباش بخوابه اما با تو مبتونه بخابه این یعنی خانوادش رو درجایگاه خانوادگی و شما رو در جایگاه همسری میخاد فقط چون میبینه حساش شدی بهش پروبال میده اگر ببینه ازینکه خانوادش رو دوست داره ناراضی نیستی حل میشه