ظهر تایپیک زدم درمورد مشکلم ...اونایی ک خوندن بیان بگم ک چیشد ....
اول به شوهرم گفتم کلی خوشحال شد و بهم دلداری داد و گفت همین الان بریم به همه بگیم مامانم حتما خوشحال مبشه ..... خوده شوهرم گفت به پدر مادرش ک من حامله ام تا چند دقیقه همه ساکت بودن بعد مادرشوهرم شروع کرد به حرف زدن ک چه عرض کنم شروع کرد به داد زدن که این بچه معلوم نیست مال کیه و باید جدا بشین و هزار تا حرف بارم کرد