سلام
فکر میکنم عید بود که یه تاپیک قدیمی دیدم باعنوان فانتزی احمقانه! نمیدونم واسه کدوم کاربر بود اما همه اومده بودن راجع به فانتزی های احمقانه خودشون نوشته بودن
مثلا یکی گفته بود فانتزیش اینه که شوهرش زن دوم بگیره و اینو کنیز زن دومش بکنه
یا یکی گفته بود دلش میخواد شوهرش قاچاقچی یه باند بزرگ و حرفه ای مواد مخدر باشه
یا یکی گفته بود دوست داره تب کنه هذیون بگه!
اما یکی گفته بود دوست داره پاش بشکنه
اینو که خوندم یه لحظه با خودم گفتم آآآره من خودمم از بچگی دوست داشتم پام بشکنه!!!
همینطوری از ذهنم گذشت فقط و رفتم تاپیکای بعدی و دیگه یادم رفت...
باورتون نمیشه،دو روز بعد این ماجرا من افتادم و پام شکست!
به همین راحتی فانتزی احمقانه من تبدیل به واقعیت شد
یه واقعیت خیلی تلخ و بد که الان بیشتر از 20 روزه زمین گیر و خونه نشینم کرده...
از زندگی ساقط شدم
تروخدا شما مواظب فانتزی هاتون باشید
سلامتی بزرگترین نعمته، اصلا از اینجور آرزوهای احمقانه نداشته باشید، حتی گوشه ذهنتان....