تو عروسیتون کیسه شاباش دست خواهر من بوده دختر خاله اش اومده از خواهرم کیسه رو گرفته بگو به تو چه ربطی داره(از زبون مادر شوهرمه اینا)
همینم مونده این تصمیم بگیره کی بیاد خونش
بعد شوهرم من و گذاشت اونجا رفت سرکار مادر شوهرم چایی اورد من نخوردم گفت زهرمار خوردی به درک کوفت خوردی همینم مونده تو تصمیم بگیری برام