چند سال پیش ازیه شهر دیگه فامیلای دورمون زنگ زدن که داریم میایم خونتون وقتی رسیدن دیدیم 4 تا خانواده هستن 😥همه هم پسرای بزرگ بعد ما رد میشدیم 8تا چشم باهم مارو دنبال میکرد اصلا یه وضعی
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
اقا ما عید فطر بیشتر دید و بازدید داریم تا عید نوروز کلا سین و اینجور چیزها نیس تو سفره ها یه روز رفتیم خونه ی عموی بابام عید دیدنی خونه دایی خودم قبلش بودیم گفتیم میخوایم بریم خونه ی فلانی گفتن ما هم نرفتیم بیاین با هم بریم ما قبلش زنگ زده بودیم ب خونه ی عموی بابام که ساعت فلانی میایم ک اگر خودشون هم میخوان جایی برن برنامشون رو بچینن ما بچه کوچیکنداشتم وای داییم سه تا داشت اونها هم تا از در زدیم داخل از پنجره مادر خونه دید اونها با ما هستن بدو رفت پسته و گردو و فندق ها رو جمع کرد داد دست دخترش ببره قایم کنه بچه ها همشو کش نرن ما از در هال اومدیم داخل با دختره روبرو شدیم فکر کن چهار پنج تا کاسه روی هم دست دختره هولهولکی سلام داد و رفت تو اتاق ما هم نشستیم خلاصه مادر دختر دید ما دخترش رو دیدیم اجیل بدست بود خواست بلند شه بره بیاردشون مامانم گفت والله نمیزارم بلندشی ما اومدیم ببینیمتون باز هی زنه میخواس بلند شه مامانم نمیزاشت تا وقتی خواستیم بریم نه آجیلها اومد نه دختره ولی مادر دختره قشنگ یه بسته کلینکس رو خالی کرد از بس از شرمندگی عرق میرحت شرشر منم هی نگام بهش میوفتاد دست خودم نبود خنده ام میگرفت
یبارم از یه راه خیلی دور مهمون اومد خیلی شلخته بودن مامانم بزور مادر خانواده رو فرستاد تو حمام بعد که اومد بیرون دیدیم همون لباسا رو تنش کرده دوباره😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂