خواهش میکنم مریم جان
تفاوت من و تو در اینه ک من علائم رو کامل حس کردم ساعت۶عصر تخمدانم ی تیری کشید و درد کرد ک من فهمیدم ی خبرهایی هست ولی بازم گذاشتم ب حساب رشد و بالغ شدن فولی بیرون بودم رفته بودیم با شوشو نفری ی آمپول ب کمپلکس و ب ۱۲بزنیم داشتیم برمیگشتیم
رسیدم فوری رفتم کیت زدم ساعت۸ ، خیال میکردم با اون دردی ک احساس کردم الان فولی رشد کرده و کیتم پرنگ پرنگ شده ولی در کمال ناباوری دیدم رو ب کمرنگی میره با خودم گفتم ای بابا این ماهم از دست دادم کیت کمرنگ شد رفت
چون ساعت ۸شب با دوتا دختر بزرگ تو خونه من کی میتونستم اقدام برم ولی با خودم فکر کردم ی ماجرایی درست کنیم و بچه ها رو ببریم خونه مامانم برگردیم اقدام😀😀😂😂
همین کارم کردیم حدود یک و نیم ساعت بعد ینی ۹:۳۰اقدام رفتیم ولی با کلی استرس
مریم من فک میکردم بعد ده سال جلوگیری اولا بارداری ب این زودی اونم فقط با ی اقدام محاله دوما اگر هم بگیره دختر میشه چون استرس زیادی داشتم
خلاصه هم اقدام پر استرس داشتم هم تا چند روز فکرم درگیر بود و اصلا روحیات مناسبی نداشتم ولی خواست خدا چیز دیگه ای بود دل منو شوهرمو شاد کرد
خدا دل تو و دل همه دوستای منتظرم رو هم شاد کنه انشالله