وای فاطمه خانوم به خدا انقد استرس دارم شبا از خواب بیدار میشم دیگه خوابم نمیبره تا دم صبح 😥چن شب پیش بابام اشک تو چشاش جمع شده بود میگفت یعنی من نباید نوه پسر ببینم بابای من بوده که من از بچگی تا حالا ناراحتی تو چهره اش ندیدم اون لحظه اونجوری دیدمش دوست داشتم بمیرم 😭😭ما هیچ یعنی خدا دلش برا بابای من نمیسوزه یه نوه پسر بهش بده😔😔