2733
2734
عنوان

بالاخره مانتو خریدم

| مشاهده متن کامل بحث + 1627 بازدید | 50 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای عاشق مانتو دومی شدم عالیه اما اولی اصلا تو انتخاب من نیست بخصوص رنگ ش



اتفاقا رنگش خیلی خوش رنگه یه زرشکیه خوش رنگیه که من از اول دنبالش بودم پیدا نمیکردم دیگه از خرید مانتوی زرشکی ناامید شده بودم که بالاخره پیدا شد ولی نمیدونم چرا تو عکس خیلی بدرنگ افتاد

^^ میسپارمت به لبخندها گرچه خودم مهمان بغض های بی دلیلم ^^

جفتش قشنگه

مبارکت باشه

تدریس خصوصی دروس راهنمایی و ابتدایی در شیراز.ساخت انواع پاورپوینت در رشته های مختلف تایپ فرمول،رسم شکل و نمودار با بهترین قیمت.دانشجوی مهندسی دانشگاه دولتی شیراز 
2731
اتفاقا رنگش خیلی خوش رنگه یه زرشکیه خوش رنگیه که من از اول دنبالش بودم پیدا نمیکردم دیگه از خرید مان ...

منم رنگ زرشکی دوسدارم خیلی خوشرنگه

چه کسی میداند؟   که تو در پیله تنهایی خود، تنهایی؟                 که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟                                                     پیله ات را بگشا،                                                                  تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی ....💗


دومی رو من تابستون خریدم😂عینه همینه

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
منم رنگ زرشکی دوسدارم خیلی خوشرنگه


آره منم امسال دنبال مانتوی زرشکی بودم ولی هر جا میرفتم اون زرشکی ای که مدنظرم بود پیدا نمیکردم دیروز هم اون مانتو دو تیکه رو گرفتم امروز یه سر رفتم لاهیجان چشمم به این مانتو زرشکیه افتاد یه دل نه صد دل عاشقش شدم... خخخخ

^^ میسپارمت به لبخندها گرچه خودم مهمان بغض های بی دلیلم ^^
دومی رو من تابستون خریدم😂عینه همینه

آره اتفاقا جنسش برای تابستون خیلی مناسبه ولی نخی نیستا... نمیدونم جنسش چیه... یه مدل باحالیه

^^ میسپارمت به لبخندها گرچه خودم مهمان بغض های بی دلیلم ^^
آره منم امسال دنبال مانتوی زرشکی بودم ولی هر جا میرفتم اون زرشکی ای که مدنظرم بود پیدا نمیکردم دیروز ...

مبارکت باشه 😍

چه کسی میداند؟   که تو در پیله تنهایی خود، تنهایی؟                 که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟                                                     پیله ات را بگشا،                                                                  تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی ....💗
آره اتفاقا جنسش برای تابستون خیلی مناسبه ولی نخی نیستا... نمیدونم جنسش چیه... یه مدل باحالیه


میدونم چند گرفتین؟

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز