دوستان من با شوهرم مشکل اساسی سر خانوادش دارم حالااخلاقای خودش بکنار،مادرش از اولل هی مییخاس ب من بفهمونه پسرم وابسته ب ماس ما وابسته ایم و...همش تیکه و اینا میندازن انقد ب شوهرم گفتم شوهرمم خدایش همیشه حق و بم میداد الان نمیدونم خسته شده چیه، که میگه حق نداری ديگه اسم از اونا بیاری راستش میدونم خیلی رو مغزش بودم اما کلافه ام، دلم میخاد شش دنگ حواسش ب من باشه من دوساله عقدم خونه نرفتم، میشع کمکم کنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مشکلاتم زیاده اونا از اول بد بودن با من زبونشون همش تیکه اس شوهرمم هیچی نمیتونه که بگه چون مادرش واویلا میکنه وحشتناککک، انقد هیچی جلوشون نگفته ب روشون خندیده حس میکنم پشتم نیس، بین خودمون میکه حق با توه و اونا مشکل دارن الان دو سه روزه میگه خستم کردی اینا همینن ک هستن میخایی بخاه نمیخای برو، طلاقت میدم. یعنی اونارو ب من ترجیح داد؟؟؟؟ منم خب تا ی حد بش حق میدم چون خیلی گفتم بش اما دیدم مردای ديگه پشت زنشونن از خانوادشون میکنن اما شوهز من فقط انگار ب زبون میگه دوست دارم اونا بیشتر میخاد، حسم اینو میگه
خانوادش هر کار خوببی ک من ب شوهرم گفتم براشون بکن از اون تشکر كردن و همش میگن زن اصن مهم نیس اگه پسر کاری برا خانوادش کنه،اگه کار بدی کنه میگن توقبلا اينجوري نبودی!!!!!