سلام عزیزای دلم خواستم ازدلخوشیای ساده زندگیم بگم بسه هرچقدتاپیک خیانت و....خوندین
من وهمسرم پنج سالی میشه که باهم ازدواج کردیم وقبل ازاون یه سالی میشدکه باهم دوست بودیم والبته شوهرم سه سال قبل ترش منودیده بودوعاشقم شده بود😀خلاصه من ازاین عشق سوءاستفاده میکردم وهمش سعی میکردم که حرف فقط حرف خودم باشه واونم چون دوسم داشت فقط میگفت هرچی که توبگی😀گذشت تااینکه باهم ازدواج کردیم وهمون شب اول ازدواجمون گوشی لمسیشون که جاواهم بودازشون گرفتم ویک عددنوکیاساده عتیقه بهشون تحویل دادم وچون آتیش عشش تندبودهمون شب بهش گفتم هروقت حس کردی دیگه عاشقم نیستی گوشی ازاین لمسیابگیرکه به اینترنت وصل میشه(پنج سال پیش ازشبکه های اجتماعی خبری نبودواگرم بودمن بی خبربودم)نمیدونم چرااونشب این حرفوزدم جوگیربودم وخواستم که یه حرفی زده باشم والان هم به شدت راضیم ازخودم که تاالان ازعشقش نسبت به من هیچی کم نشده وهنوزم همون نوکیاساده روداره البته یکی دیگه خریدقبلیه شکست😀الان که تاپیکای خیانتومیبینم خداروهزاربارشکرمیکنم که وسط چرت وپرتای روزمرم حرفی زدم که باعث شدکلاهمسرم دوری کنه ازگوشی اندرویدوفضای مجازی نمیدونم شایداگه اونم الان تلگ,رام واینس,تا وایناروداشت الان اوضاع زندگیم چطوربود😐این ازدلخوشی اولم خواستین بازم براتون بگم😀