بچه ها سرم خیلی درد میکنه
هنوز شوهرم نیست نتونستم بهش بگم يه کم خالی شم.
امروز بعدظهر همسایه مون که پسرش هم سن دخترمه و همیشه مياد با هم بازی میکنن زنگ زد که ميام بچه ها با هم بازی کنند.
خلاصه اومدن و..
جفتشون 4 سالشونه
خیلی با هم خوب بازی میکنن بی دعوا و با کلی سر و صدا و شیطونی.
خوش ميگذره بهشون واقعا.
من يه جوري م حساسم ینی دوس ندارم بچه ها تو اتاق تنها بازی کنن. ( ریشه در این داره که بچه بودم اذيتم کردن بچه های بزرگتر)
مستقیم نميگم طرفم ناراحت شه ولی همیشه زود زود سر ميزنم بهشون.
خلاصه پنج دقیقه که تو اتاق بودن رفتم سر بزنم
دیدم رو تختن دخترم دراز کشیده خیلی عادی پسر همسایه هم داشت شلوار و در مياورد😱😱😱😭😭😭
من و ميگي فقط داد زدم چرا داری در مياری که سریع پوشید.
مامان ش اومد من گفتم دعوا نکندکه حساس تر بشن.
رفتم کنار دخترم آروم گفتم مامان خوشگلم چی شده چرا داشت در مياورد.
گفتم توام مگه در آورده بودی؟
گفت نه مامان ميخواستم پشتم و آمپول بزنه.
طولانی شد الان مینویسم بقیه شو.
وايسید تموم شه سرعت تایپم بالاست