سلام. حوصلم سر رفته گفتم بیام تاپیک سوتی بزنم بلکم یه ذره بخندیم روحیمون عوض بشه.
اول از سوتی خودم شروع کنم. من دانشجو بودم بعد خونمون نزدیک کلینیک بود مادرشوهرم اومده بود صبح کلینیک آزمایش یهو ساعت۱۱ اومد خونه ما. منم تو امتحانام بود. همونروز ساعت۲ ارایه داشتم. خونه بهم ریخته یه عالمه ظرف نشسته. تازه داشتم ارایه و پاورپوینت هم آماده میکردم. تا دیدم اونه سریع شروع کردم ظرفای نشسته رو جاسازی کردم کابینت زیر ظرفشویی. بعد اومد و تارف کردیم ناهار بمونه شوهرم گف پارادایس درس داره من ماهی درست میکنم خودم. مادرشوهرمم گف من خودم برنجشو میپزم. داشت برنج آبکش میکرد و دنبال یه ظرف بود که چشمتون روز بد نبینه کابینت زیر رو باز کرد😧😧😨😨چند لحظه مات موند منو بگی فشارم رو یک بود😖😖😢😢😢😢