2733
2734
بیاین صادقانه به هم کمک کنیم.
همه ما گاهی اوقات خسته ایم.حوصله نداریم.افسرده ایم یا به دلیلی از همسرمون رنجیدیم. احساس شکست و سر خوردگی می کنیم.و یا هر عامل دیگه ای که به شدت آزارمون داده.یا اینکه والدین سختگیری داشتیمو حالا ندانسته الگو برداری می کنیم.یا ایده آل گرا هستیم و انتظار داریم بچه ها مون مقید باشن به همه خواسته هامون و بیش از سنشون ازشون انتظار داریم.
دلایل زیادی برای اینکه ما ناخواسته و ناآگاهانه در یک لحظه دچار خشم بشیم و کوچولوی نازمون رو که عاشقش هستیم ناراحت و سرخورده کنیم.سرش داد بزنیم و بگیم دیگه خسته شدم و یا رو دستش بزنیم و یا گاهی هم در عین اینکه می دونیم به ما نیاز داره طردش کنیم و با عجله به کارهای عقب مونده خودمون برسیم تا بتونیم به نیازهای ؟؟؟ دیگران رسیدگی کنیم.از جمله همسرمون تا اون هم دلخور نشه.

هزاران هزار بار پیش میاد و ما بدون اینکه متوجه باشیم و خواسته باشیم با این گلهای خوشبوی زندگیمون تندی می کنیم. نمی گم ما مامانا حق نداریم خسته باشیم.حق نداریم عصبانی بشیم و یا .....
می خوام بگم اگه خسته بودیم و کسی هم نبود به ما در نگه داری جوجه هامون کمک کنه
اگه کمبود خواب داشته باشیم و....
چطور خودمون رو کنترل کنیم تا "بهتر "باشیم؟
خواهش می کنم بیاین به هم کمک کنیم و از تجربیات هم استفاده کنیم.چون هر تحقیر توهین و یا تنبیه بدنی در آینده کوچولوهامون تاثیر می ذاره.
اگه عصبانی هستیم با هم حرف بزنیم.اگه بچه ها کاری کردن که مستحق تنبیه هستن از هم مشورت بگیریم.
بیاین به هم کمک کنیم .احساسمون رو با هم در میون بذاریم .تا بتونیم با کمک هم دلایل نهفته ای رو که ما رو به سمت همچین رفتارهایی سوق می ده پیدا کنیم .معمولا همه سعی میکنیم راجع به لحظات خوشمون با بچه صحبت کنیم.بیاین کمی هم راجع به لحظه های تلخمون حرف بزنیم.راهنمای هم باشیم.بجای فقط "ردیف کردن اصول روانشناسی " از تجربیات هم استفاده کنیم تا بهترین بشیم.
هلن جون
آی گفتی
دست رو دلم نذار که خونه

منم عصبانی که میشم دیگه هیچی حالیم نیستش و خوب قاطی میکنم گاهی اوقات هم کار از پشت دست زدن میگذره
خیلی دوست دارم خودم رو کنترل کنم اما خوب با این کارهای وروجکم نمیشه

دوست دارم از راهنمایی های بقیه کمک بگیرم وخودم رو کنترل کنم تا خودم و همسرم و پسرم زندگی شاد وبدون تنشی داشته باشیم
باهره جون سلام
ممنونم که تو هم اومدی اینجا تا در کنار هم سعی کنیم بهتر باشیم.منم همینطور بودم. الانم گاهی عصبانی می شم ول یخیلی خفیفتر.
اوایل منم وقتی با سینا به خونه مامانم می رفتیم و سینا دیر به دستشویی می رفت و دسته گل به آب می داد(4.5 ساله بود) اونقدر عصبانی بودم که دوست داشتم خفه کنمش. یکی دوبار هم برای اینکه اونو بلایی سرش نیارم با مشت به دیوار می کوبیدم تا عصبانیتم کم بشه و نخواسته آسیبی بهش نرسونم. ولی خوب جرات نداشتم به کسی بگم چقدر وحشتناکم و همیشه در دلم یه موجود هولناک بودم که با ید تنبیه می شدم و مستحق بدترینها بودم چون با یه بچه بی دفاع دعوا می کردم.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

می دونی ما وقتی با بچه هامون دعوا می کنیم مدام مورد ملامت اطرافیان قرار می گیریم.مدام میگن:
چرا می زنیش؟تو حق نداری بچه رو بزنی.چرا سرش داد می زنی؟ و.......................................
اونقدر می گن که خشم درون مون سرریز می شه و هر لحطه منتظر انفجاریم.
می دونی ما مامانا وقتی مامان می شیم دیگه وقتی برای خودمون نداریم و اونقدر غرق شخصیت والد مون می شیم که دیگه یادمون می ره در درونمون یه کودک دوست داشتنی داریم که نیاز به بازی داره. نیاز داره اونم شیطونی کنه و کارهایی رو که دوست داره انجام بده.به توصیه خواهرم یه دفترچه بسیار زیبا خریدم اونجوری که خیلی خودم دوست داشتم.
بقیه شو بعدا می گم.باید به سپنتام برسم.بر میگردم
سلام به همه اونایی که اومدن و بی توجه رفتن .هیچکس ظاهرا دوست نداره بیاد اینجا.باهره جون فکر کردم علاقه مندی و تو هم احساسات و حرفهاتو مثل من بیان می کنی.هر وقت دوست داشتی بیا تا به هم کمک کنیم.خیلی نیاز دارم و می دونم گاهی حرف زدن ما رو بیدار می کنه و متوجه دلایل پنهان رفتارمون می شیم.
هلن جون
من چون از سر کار میام توی نت گاهی اوقات برام کار پیش میاد و میرم و یه چند ساعتی گم و گور میشم ازم دلخور نشو
خوشحال میشم راه حلهات رو بخونم چون من هنوز به راه درستس نرسیدم و خیلی وروجکم رو دارم با اخلاقم اذیت میکنم اما از حق نگذریم که اونم اساسی حال منو جا میاره ها مخصوصا از وقتی که مهد میره چند برابر بدتر شده الانم با اجازتون چند روزیه یاد گرفته تف میکنه براش فرقی هم نداره کجا باشیم تا بهش حرف میزنم تف میکنم منم دیروز انقدر عصبانی شدم که زدم توی دهنش اما زهی خیال باطل چون فکر میکردم که دیگه ادامه نداره اما خیییییییییییییر همچنان ادامه داره
خسته نباشی باهره جون.حتما کار کردن و نگه داشتن یه وروجک شیطون حسابی خسته می کندت.منم اوایل خیلی سعی کردم با وجود سینا به کار بیرونم برسم ولی آقا سینا اونقدر آروم و حرف گوش کن !!!!!! بود که بالاخره کارو رو دقیقا 3 سال پیش با همه علاقم رها کردم و شغل خانه داری رو بعد از 7 سال کار بیرون پیشه کردم.بعد هم که سپنتام رو باردار شدم و اونم الان 21 ماهه است .و تازه در کمال نا امیدی دارم دست و پا می زنم شاید بتونم مثل گذشته کارم رو بیرون خونه شروع کنم.
بگذریم.می خواستم بگم 4 ماهه پیش چیکار کردم که الان آرومتر و ملایمتر شدم و خشمم نسبت به بچه ها فرو کش کرده.امیدوارم برات مفید باشه.
سلام هلن جون . منم خیلی دلم می خواد راه حلتو بدونم .البته دختر من 8 ماهشه و کوچیکه و هنوز به حرص دادن و لجبازی نرسیده ولی با این حال گاهی وقتا از دستش عصبانی می شم . من یه آدمی هستم که زود عصبانی می شم ولی با این حال بعد از بچه دار شدن صبرم خیلی خیلی بیشتر شده . با این حال دلم می خواد در برخورد با نی نی ام آرامش بیشتری داشته باشم تا بعدا که بزرگتر شد روابط خوبی با هم داشته باشیم و خدای نکرده دخترم از دستم ناراحت نشه . پس لطفا راه حلتو برامون بگو .
به پیشنهاد همسرم گاهی به دوران کودکیم برگشتم و فکر کردم راجع به احساساتم در مورد موضوعا ت خاص و متفاوت . مثلا من به سینا در مورد مسایل بهداشتی مثل تمیز بودن دستهاش و صورتش شونه کردن موهاش تمیز و شستشوی بعد از دستشویی و......................هزار تا چیز دیگه اونقد ر سخت می گرفتم ( گاهی الان هم میگیرم) که طفلکی رو خفه کرده بودم با تذکر دادنهام.به گذشته و رفتار مامانم که برگشتم و فکر کردم یادم اومد که مامان منم همینطوری بودن. همین قدر سخت گیر رو این مسایل.و من ناخودآگاه الگو برداری شده و کپی مامان خودم بودم.گاهی ما ندانسته از پدر و یا مادرمون الگوهای غلطی رو در رفتارمون داریم که باید در خلوتمون و با صحبت کردن بدون ترس اونها رو پیدا کنیم.این یه راهش بود که برای من موثر واقع شد.
چطور کمتر خشمگین بشیم
خواهش می کنم مامانای گل و مهربون نازم هیچ وقت یادشون نره که اونا هم روزی کوچولوی دوست داشتنی و عزیزی بودن که همه دوستشون داشتن.پس الانم که مامان هستین بازم قبل از همه آدمهای دنیا خودتون رو دوست داشته باشین و به خودتون قبل از همه توجه کنین .
خودمون رو دوست داشته باشیم تا بتونیم به دیگران هم عشق بورزیم.
اون دفتر مال خودمه و هیچ کس جز من اونو نمی خونه .
هر وقت هم از خودم ناراحتم و یا احساس می کنم مرتکب خطایی شدم مثلا وقتی با سینا یا سپنتام دعوا می کنم می رم سراغ دفترم و با کودک درونم حرف می زنم.مثلا وقتی از سینا خشمگین هستم و احساس می کنم اون با رفتارهاش منو اذیت کرده وداره صبرم لبریز می شه می رم سراغ دفترم. تو دفترم به هلن کوچولوی خودم میگم که خیلی دوستش دارم و می دونم که اون خیلی مهربونه ولی الان از سینا ناراحته .منم هلن کوچولو رو درک می کنم بهش حق می دم که از دست سینا عصبانی باشه. می دونم که هلن کوچولو مهربونه و می تونه همبازی کوچولوی خودش سینا رو مثل همیشه ببخشه.و دوباره باهاش دوست باشه.


باورتون نمی شه وقتی با کودک درونمون مهربون باشیم درکش کنیم و بهش حق بدیم که عصبانی باشه و یا هر حالت دیگه ای رو در موردش درک کنیم کلی تخلیه می شیم.بچه هامونو می فهمیم و حسشون می کنیم.
گاهی اوقات یه صفحه از دفتر خصوصیه خودتون رو در اختیار کسانی که دوستشون دارین بذارین و ازشون بخواین تا احساسات قشنگشون رو در مورد شما براتون بنویسن .صفات خوبتون رو بهتون یاآوری کنن.هر وقت ناراحتین برین و اون مطالب رو بخونین.کلی انرژی مثبت روانه ذهنتون می شه .من دفترم رو به همسرم دادم و اونم صادقانه برام نوشت که چرا با من احساس خوشبختی می کنه و چرا دوستم داره .خودم هم همه صفات خوبی رو که دیگران بهم نسبت می دادن می نویسم تا همیشه یادم باشه که من چقدر خوب بودم و می تونم باز هم خوب و مهربان باقی بمونم.با خودتون تعارف نکنین. باور کنین که خوب هستین منتها الان شرایطتون کمی سخته و گاهی تحملتون کم می شه .به مهربون بودنتون صبور بودنتون ایمان داشته باشین.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

رمز دادن

sweetygirlll | 8 ثانیه پیش

خرید دیپلم

ana_hi_ta | 1 دقیقه پیش
2687