2737
2734
عنوان

مامانای گل شهریور و مهر 97 بیاین اینجا باهم باشیم

| مشاهده متن کامل بحث + 349345 بازدید | 40790 پست

سلام مامانای عزیز

پسرمنم یک هفته ای میشه راه میره.اولش خیلی تعادل نداشت و مدام میخورد زمین .الان خیلی بهتر شده

ولی پدرم دراومده.همون میشست زمین و چهاردست و پا میرفت بهتر بود ....کمرم و گردن داغون شده از بس دنبالشم😩

البته ناگفته نماند همه ی کاراش به کنار راه رفتنش ب کنار .خییییییلییییی شیرینه.ادم خیلی ذوق میکنه براشون....

راستی ی سوال بچه های شما چه کلمه هایی رو میگن؟؟

ماما...بابا...به به ...جوجو...تو(توپ)...اینجا...

پسرم اینارو میگه

راستی شما از کی قاشق دست نی نی هاتون میدین؟من همش میترسم دیر بشه یه موقع 

یه سوال دیگه

مامانایی ک بچه هاشون حساسیت به پروتئین گاوی داره هم بعد از یک سالگی میتونیم شیر و لبنیات بدیم بهشون؟؟

البته من الان کره و گاهی پنیر گاوی و ی کوچولو ماست میدم بهش

ولی شیر و بستنی رو نمیدونم از کی بدم

ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



ولی به نظر من حتما حتما به دکترت بگو. ضررش چیه؟ فوقش ازمایش مینویسه انجام نمیدی. شاید یه چیزای مفیدی ...

آخه همون موقع هام ب این مسائل اهمیت نمی داد و می‌سپرد ب ماماش ک برام صحبت کنه خودش فقط درمورد مریضیم و اینا وقت میزاشت

🌟❤♥کاش میشد پشت دستهای خدا را بوسید🌟❤♥
2728
سلام مامانای عزیز پسرمنم یک هفته ای میشه راه میره.اولش خیلی تعادل نداشت و مدام میخورد زمین .الان خی ...


ماشالله بهش.

راستش بچه من فقط کلمه جیز رو خوب میگه! 😁 

تا بگم تکرار میکنه جیز... جیز

دَ هم به معنی دَدَ و پارک رفتن میگه.

غیر از اون یه چیزایی میگه که فکر نکنم براش معنی داشته باشه. مثل جوجه که یه کم تلفظش شبیه دوده هست 😀

بابا یا بِ بِ و ماما گاهی میگه. گاهی منظورش ماییم گاهی هم نه.

قاشق رو خیلی وقته به زور ازمون میگیره ولی به هیچ وجه باهاش غذا نمیخوره. یا میزنه اینور اون ور یا دمش رو میکنه تو دهنش و لثه‌ش رو میخارونه. هرچی نشونش میدم که بخور فایده نداره.

راستی خیلی دوست داره همه چی رو بذاره سرجاش 😁

قاشق رو بگیره بذاره تو کاسه! یا یه چیزی از رو میز برداره، بعد دوباره بذاره رو میز... بچم منظمه 😂

یکی از تفریحاتش هم اینه که بشینه کنار ساک لوازم خودش، دونه دونه چیزاشو دربیاره، بعد بذاره سر جاش.

ماشالله بهش. راستش بچه من فقط کلمه جیز رو خوب میگه! 😁  تا بگم تکرار میکنه جیز... جیز دَ هم ...

عزیزممممم.چقدر بامزه 

نظم و انضباط داره از همین الان 😁

منم گاهی قاشق میدم دقیقا همین کارارو میکنه .

پس احتمالا فعلا زوده 

2738

بچه ها چطورید ،ببخشید نبودم ،گوشیم مشکل پیدا کرده بود ،تازه امروز گرفتمش،کلی من و سلنا مریض بودیم ،ولی بزور خوب شدیم بالاخره ،واکسنم بردم نزدن ،گفتن سرماخوردگی داره ،هنوز واکسن ۱۲ ماهگی مونده ،که آخر هفته ایشالا میرم،تولدم گرفتم برای دختر خوشگلم ،ولی زیاد حال و حوصله نداشت ،،البته خیلی کوچیک کلا ۹ نفر بودیم،توتعطیلی افتاده بود همه مسافرت بودن ،دیگه جووونم بگه براتووون ،توفکرتون بودم ،دلم تنگ شده بود براتون ،دخترم راه نمیره  ،اصلانم تاتی نمیره تا میبرمش پاشو جمع میکنه میشینه ،خیلی لجوج شده ،نمیدونم چیکار کنمش   ،😄😄😄😄 بغل نمیاد ،همش میخواد خودش انجام بده کاراش و ،خیلی بیشترم وابسته شده ،،صدای ببر درمیاره ،وعاشق یه عروسک بره سفید ناقلا شده ،😄😄😄😄 به ببر میگه بب ،ر نمیگه ،همین دیگه ،فعلا ،بچه ها من زیاد صفحات قبل و نخوندم ،خیلی زیاد بودن ،مرسی که نگرانم بودید ،ای لاو یوووووووووو 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

بچه ها چطورید ،ببخشید نبودم ،گوشیم مشکل پیدا کرده بود ،تازه امروز گرفتمش،کلی من و سلنا مریض بودیم ،و ...

خب به به.به سلامتی .تولدش مبارک باشه.چه سرماخوردگی سختی هم بود.خداراشکر خوب شدید

بچه ها چطورید ،ببخشید نبودم ،گوشیم مشکل پیدا کرده بود ،تازه امروز گرفتمش،کلی من و سلنا مریض بودیم ،و ...

به به ساتین جون بالاخره اومدی مبارکش باشه تولد گل دخترت و خداروشکر ک خوب شدین

🌟❤♥کاش میشد پشت دستهای خدا را بوسید🌟❤♥
آیلین جون چه کار کردی؟

عزیزم خیلی طولانی میخام بگم تا هر جا ک دخترم یاری کرد میگم اگه دیدین ک نصفه نیمه نوشتم یعنی بیدار شده نزاشته بنویسم کامل😄

عاقا من روز یک شنبه زنگ زدم یعنی دیروز و گفت ده و نیم بیا تو اتفاقات بیمارستان تا ببینمت. ما رفتیم و دکتر اومد با ی تیپ ساده و مشکی و بی حوصله هم بود بعد سلام و احوال پرسی از دکتر اورژانس اجازه گرفت ک منو ی دقه تو اتاقش ببینه بعد از دیدن و معاینه گفت چیزی نیست و حالت مایع داره و گفت آزمایش نشده بهت میگم ک چیزی نیست ولی الان ی کمیش رو با سرنگ برمیدارم میدیم ب پاتولوژی ک خیالمونم راحت بشه و بالاخره اتفاقی ک ازش وحشت داشتم سرم اومد ی پرستار رو خبر کرد و براش سرنگ و بتادین و گاز و این چیزا آورد و با سرنگ زد تو برامدگیه و ی کم ازش کشید دردش غیر قابل تحمل نبود ولی ترسش خیلی زیاد بود حتی تا همین صبحی هم کل پاهام از تصور اینکه تو این قسمت سوزن وارد کرده مورمور میشد😰😟😓معاینه داخلیم هم کرد و مشکل داخلی نداشتم. بعد تو این مدت ک پرستاره رفته بود براش سرنگ و این چیزا بیاره بهش گفتم خانم دکتر نمیشه نرید از اینجا ک گفت میخام برای تحصیل برم و برمیگردم و... گفتم حیفه شما مهارتتون خیلی زیاده مریضا بهتون احتیاج دارن گفت نمیتونم مخصوصا بعد مادرم اصلا دیگه نمیتونم وایسم اینجا و فهمیدم ک مادرش فوت کرده و بهش تسلیت گفتم و خودش هم خیلی ناراحت بود و ی دقه ای سکوت کرد

بیدار شد 😐

🌟❤♥کاش میشد پشت دستهای خدا را بوسید🌟❤♥
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687