از اونجایی که پول به نظر من اصلی ترین پایه ی زندگی هست؛ بعضی وقتها نمیشه بیخیالش شد و بخاطرش خیلی اتفاقات رخ میده!
مثلا یه بار وقتی تقریبا ۱۲ یا ۱۳ ساله بودم تو عروسی دقیقا جلوی پای من روی سر عروس پول ریختن😯 چنان تلاشی کردم واسه بی نصیب نموندن که هنوزم بعد سالها دعا میکنم تو فیلمشون نیفتاده باشم😣😣
اصلا نمیدونم اون چه رفتاری بود😭😭 کاش میشد بگم اون من نیستم😭😭
خیلی سال پیش مثلا پونزده سال فک کنم...با خواهرم رفتیم خرید من به هوای اینکه اون تو کیفش پول داره اونم به هوای اینکه من پول دارم همه پولامونو خرج کردیم موقع برگشتو سوار تاکسی شدن دیدیم ای دل غافل یه قرون نداریم... اونموقع ها تلفن عمومی بیست و پنج تومنی بود ماهم الکی میرفتیم تو مغازه ها میگفتیم ببخشید ما میخوایم تلفن بزنیم سکه ۲۵ تومنی دارین با قیافه های" شیکان پیکان".. خلاصه ۲۵ تومن ۲۵ تومن پول جمع کردیم تا کرایمون درومد ولی اشتباهی ک کردیم این بودکه از مغازه های یه پاساژ پول جمع کردیم تهشم تابلو شدیم آخرسر دیدیم پشت سرمون مغازه دارا مارو نگاه میکنن میخندن! خلاصه اونشب با اون پول خوردا تونستیم کرایه بدیمو بریم خونه😃😃😃
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
یبارم یادمه موقع عید بود عمم بهم عیدی نداده بود همش میرفتم جلو چشش ک منو ببینه یادش بیفته عیدی بده اونم اصلا به روی مبارک خودش نمیاورد خلاصه انقد هرجا میرفت من تو دستو پاش قل میخوردم و هرجا میرفت عین جن جلوش ظاهر میشدم آخر یه بیست تومنی تک تومنی بهم عیدی داد اونزمان مثلا هزارتومنو پونصد تومنی میدادنا این خسیس ۲۰ تومن داد انقد ضدحال خوردم و ازش ناامید شدم که دیگه سالای بعد چشممو به روی این عمه میبستمو براش وقت تلف نمیکردم😃😃😃